عزت نفس سازمانی درجه ای از باور و اعتقاد اعضای سازمان است که آنان می توانند نیازهایشان را به وسیله سهیم شدن در نقشهای درون سازمان برآورده سازند . این مسأله به ارزش خود ادراک شده افراد در مورد خودشان به عنوان اعضای سازمانی که در آن عمل می کنند، اشاره دارد ( صادقیان وهمکاران ، ۱۳۸۸ ،ص ۵۲) .
عزت نفس، درجه تأیید، پذیرش و ارزشمندی است که شخص نسبت به خود یا خویشتن احساس می کند . این احساس ممکن است در مقایسه با دیگران باشد یا مستقل از آن . عزت نفس به عنوان یک نیاز شامل احساساتی است که انسان به داشتن آن در یک سیستم متقابل اجتماعی محتاج است؛ بدین معنا که نیاز داریم تا مشترکات احساسی خود را با دیگران رد و بدل کنیم و در درون خود احساس کنیم که با ارزشیم؛ هم چنین احساس کنیم که دیگران ما را با ارزش می پندارند و معتقد باشیم که آنها هم با ارزشند ( صادقیان ،۱۳۸۸ ،ص ۵۰).
به بیانی دیگر عزت نفس ( حرمت نفس ) به منزله بیان تایید یا عدم تایید فرد ، نسبت به خویشتن است و نشان میدهد که تا چه اندازه یک فرد خود را توانا ، ارزنده و پراهمیت میداند . بنابراین به منظور فهم بهتر رفتارهای فرد ، شناخت ادراک یا عقیده ای که فرد نسبت به خود دارد حائز اهمیت است (فتحی آشتیانی ،۱۳۹۱ ، ص ۱۵۹) .
ﻋﺰﺕ ﻧﻔﺲ ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﻲ ﺗﺼﻮﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺍﺯ ﺍﺭﺯﺵ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻋﻀﻮ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺍﻓﺮﺍﺩﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﻋﺰﺕ ﻧﻔﺲ ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﻲ ﺑﺎﻻﻳﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻧﻮﻋﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻬﻢ، ﻣﻌﻨﻲ ﺩﺍﺭ ﻭ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻨﺪ.
اﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻋﻤﻴﻘﺎ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﻋﻀﻮ ﻣﻬﻤﻲ ﺍﺯ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﻲ ﺭﻭﻧﺪ. ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺕ ﺍﺧﻴﺮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﻴﺴﺘﻢ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺷﺨﺼﻲ، ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺗﺒﻌﺎﺕ ﻣﻬﻢ ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ. ﻛﺎﺭﻛﻨﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﻋﺰﺕ ﻧﻔﺲ ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﻲ ﺑﺎﻻ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺘﻮﺳﻂ، ﺍﺛﺮﺑﺨﺶ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻛﺎﺭﻛﻨﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘـــﻨﺪ ﻛﻪ ﻋﺰﺕ ﻧﻔﺲ ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻤﺘﺮﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﭼﺮﺍﻛﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﻛﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ، ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻛﺎﺭﻓﺮﻣﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﻧﮕﺮﺵ ﻣﺴﺎﻋﺪﺗﺮﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻛﻤﺘﺮ ﺑﻪ ﺭﻫﺎﻛﺮﺩﻥ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﺍﻧﺪﻳﺸﻨﺪ. ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ، ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺩﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﻱ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺭﺗﻘﺎﻱ ﻋﻤﻠﻜﺮﺩ ﺧﻮﺩ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺗﻼﺵ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ.ﻛﺎﺭﻛﻨﺎﻥ ﺩﺍﺭﺍﻱعزﺕ ﻧﻔﺲ ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﻲ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺎﺭﻛﻨﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﺸﺎﺭﻛﺖ ﺟﻮ، ﺍﮔﺮ ﻃﺎﻟﺐ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺩﺭ ﺑﺎﺯ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻏﻴﺮﻣﻄﻤﺌﻦ اﻣﺮﻭﺯﻱ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻧﻴﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ، ﭼﺮﺍﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭﻛﻨﺎﻥ ﻓﻌﺎﻝ ﺗﺮﻧﺪ، ﺩﺭ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﺑﺤﺮﺍﻧﻲ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ ﺭﺍ ﺣﻞ ﻭ ﻓﺼﻞ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ، ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺗﺮﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﻫﺪﺍﻳﺘﮕﺮﻱ ﻭ ﺧﻮﺩﻛﻨﺘﺮﻟﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ . ( دینی ، ۱۳۹۱)
اکثر ما فکر می کنیم که عزت نفس یعنی اطمینان به توانایی خود در انجام دادن کارهایی خاص؛ برای اعتماد به خویش باید بعضی کارها را خوب انجام دهید. عزت نفس واقعی هیچ ارتباطی به رویدادهای زندگی شما ندارد. اعتماد به خویش به خاطر آنچه انجام می دهید به وجود نمی آید بلکه به دلیل باورتان به توانایی درونی خود است، که شما قادر هستید تا آنچه که می خواهید را انجام دهید. اعتماد واقعی به خویش همیشه از درون سر چشمه می گیرد، نه از بیرون و از تعهدی که به خود دارید ناشی می شود. عزت نفس، باور داشتن قابلیت انسانی خویش است، اینکه با هر آنچه در زندگی پیش می آید روبرو شوید و از عهده آن برآیید. عزت نفس ارزیابی مداوم شخص، نسبت به ارزشمندی خود است. عزت نفس نوعی قضاوت در مورد ارزشمندی وجودی است. یعنی نظر شخص درباره خود، که این از طریق ارزشیابی هر شخص از رفتارها، ظاهر، موقعیت اجتماعی خود و از طریق ارزشیابی دیگران ، از او رشد می کند. عزت نفس می تواند به عنوان احساس یک فرد درباره شایستگی و ارزشمندی اش تعریف شود. شایستگی یعنی داشتن اعتماد به نفسی که انسان عموما قادر است با تکیه بر آن نتایج مورد انتظار را به دست آورد. عزت نفس عبارت است از اعتماد به ذهن در رابطه با اعتبار ابزار شناخت؛ این اعتبار الزاما انسان را از خطا مصون نمی دارد؛ بلکه بر این عقیده است که انسان شایستگی تفکر و قضاوت داشتن را دارد و نیز انسان اصولا واجد لیاقت است و بدون چون و چرا ملزم است که رابطه اصیل و شرافتمندانه و تحریف نشده ای با ظرافت های وجودی خود و تا آنجا که نیروهای اختیاری او اجازه می دهند باشد و معتقد است که هیچ چیز پر ارج تر و ارزشمند تر از واقعیت نیست و بالاترین توجه و احترام به سوی خداوند است. عزت نفس حس سودمندی و حس ارزشمندی شخص نسبت به خود است و در معنی مجموع حس شرف نفس و حس اعتماد به نفس است که دلالت بر لیاقت شخص برای زیستن دارد.
عزت نفس یعنی ارزشیابی مردم از قدر و منزلت خویش .یعنی اینکه خودرا چه اندازه نیک ، شایسته و پاک میدانند ( ارونسون ، ۱۳۸۷ ، ص ۴۷۵ ) .
از آنجا که یکی از بزرگترین ابعاد معنادار درونی که در میان کارکنان یک سازمان تفاوت دارد، عزت نفس سازمانی است. عزت نفس به عنوان پیش بینی کننده مؤثری در رفتار، شناخت و عاطفه است . سطح عزت نفس فرد ارزیابی شونده ، نقش مهمی در تعیین نقش ارزیابان که فرایند بازخورد را انجام می دهند، داشته است . عزت نفس می تواند بر رفتارهای کاری با دو شیوه تأثیر بگذارد : اول اینکه کارکنان سطوح متفاوتی از عزت نفس در کار را دارند که همین امر بر چگونگی افکار، احساس و رفتار آن ها در کار مؤثر است؛ دوم اینکه، افراد به طور کلی نیاز به احساس خوب بودن در مورد خودشان و در مورد رفتارها و یا افکارشان داشته، آن را ارتقا می دهند تا عزت نفس خود را بهبود بخشند بنابراین ، یکی از عواملی که اغلب بر تلاش و بصیرت تأثیر دارد، عزت نفس است که با سازمان فرد در ارتباط است ( صادقیان وهمکاران ، ۱۳۸۸ ،ص ۵۲) .
افرادیکه خود را دست کم می گیرند ، آسان تر تحت تاثیر پیامی متقاعد ساز قرار می گیرند تا افرادی که درباره خود نظر مثبتی دارند .این کاملا معقول به نظر می اید ؛ اگر شخصی به خودش علاقه مند نباشد ارزش زیادی هم برای عقاید خود قائل نیست . در نتیجه اگر عقاید او مورد تردید قرار گیرندممکن است چندان هم بی میل نباشد که تسلیم شود . به خاطر بیاوریدکه مردم می خواهند افکار و اعمالشان درست باشد . شخص با عزت نفس بسیار ممکن است هنگامی که نظر خودرا بایک مبلغ بسیار معتبر مخالف بیابد احساس تعارض کند وی ممکن است این تعارض رابا تغییر عقیده خود از میان بردارد یا آنکه ممکن است بر عقیده خود باقی بماند ( ارونسون ، ۱۳۸۷ ، ص ۱۲۵ ).
از طرفی دیگر نیازهایی که بیشتر مورد توجه مدیران موسسات و خود کارگران قرار می گیرد ، نیازهایی است که بلافاصله پس از نیازهای اجتماعی تجلی می کند : نیازهای عزت نفس .این نیازها تا زمانی که نیازهای اجتماعی به طور منطقی ارضا نشود به صورت عوامل انگیزشی تجلی نمی کند .نیازهای عزت نفس به این علت مورد توجه مدیران و کارگران است که از یک طرف ،شخص زمانی احساس عزت نفس می کند که بر وظایف خود کاملا مسلط باشد و ، از طرف دیگر به خاطر همین تسلط مورد توجه و قدردانی همکاران و سازمان قرار می گیرد . می توان نیازهای عزت نفس را به دو گروه تقسیم کرد : نیازهایی که به اعتماد به نفس ، استقلال ، شکوفایی ، شایستگی و دانستن مربوط می شود ؛ نیازهایی که با مقبولیت از طرف همکاران وسازمان ارتباط پیدامی کند و به صورت توجه ، احترام ، ارتقا و نشانهایی شغلی ظاهر می شود ( گنجی ، ۱۳۸۲ ، صص ۸۲،۸۳) .
بر خلاف سایر نیازها ، نیازهای عزت نفس عملا سیری ناپذیر است ، زیرا زمانی که فرد به نیازها معنا می دهد به طور خستگی ناپذیر آنها را جستجو می کند . با این همه نیازهای عزت نفس زمانی تجلی می کند که نیازهای زیستی ، ایمنی و اجتماعی ، به طور منطقی ، ارضا شده باشد .کارکنان که در رده های پایین سلسله مراتب قرار دارند ، در درون سازمان ، کمتر موقعیت می یابند که نیازهای عزت نفس خود را ارضا کنند . روشها سنتی مدیریت ، به این جنبه از انگیزش انسان خیلی کم توجه می کند ( گنجی ، ۱۳۸۲ ، ص ۸۳) .
افراد واجد عزت نفس بالا بیشتر استدلالهای منطقی وعقلانی را می پذیرند در صورتی که افراد واجد عزت نفس پایین بیشتر پذیرای استدلالهای غیر منطقی و هیجانی هستند . اینک ظاهرا شواهدی وجود دارد حاکی از این که عزت نفس ممکن است با قابلیت متقاعد شدن رابطه ای منحنی داشته باشد به طوریکه بیشترین تاثیر پذیری در گروه میانی نمایان می شود . منطق پیشنهادی در اینجا این است که گروه واجد عزت نفس بسیار بالا به عقاید خود متکی است ، در صورتی که گروه واجد عزت نفس بسیار پایین در خصوص بی کفایتی های خود حالت دفاعی به خود می گیرد به طوریکه نسبت به استدلالهای دیگران کمتر تاثیر پذیر می شود ( کورمن ، ۱۳۸۶ ،صص ۴۷۶ ،۴۷۷) .
۸-۱-۲ ابعاد و زمینه های عزت نفس
تا چندی پیش، محققین و نظریه پردازان، عزت نفس را قضاوت کلی فرد در مورد خود می دانستند اما در سالهای اخیر مشخص شده است که کودکان و بزرگسالان، خودشان را از زوایا و جنبه های مختلف مورد ارزیابی و قضاوت قرار میدهند که در این رابطه می توان جنبه های اجتماعی، بدنی، تحصیلی، خانوادگی و کلی را نام برد ( بیابانی ، ۱۳۸۷) .
عزت نفس اجتماعی : زمینه اجتماعی، احساسات فرد به عنوان یک دوست برای دیگران را شامل میشود. به طور کلی می توان گفت عزت نفس اجتماعی عبارت است از احساسی که یک شخص در مورد خودش به عنوان یک دوست برای دیگران دارد.افراد می دانند که در صورت دستیابی به موفقیت، اجتماع امتیازاتی برای آنها قائل می شود که به طور معناداری بر زندگی آنها اثر می گذارد. این مسأله به خوبی ارتباط میان موقعیت های اجتماعی و عزت نفس افراد را آشکار می کند (اسلامی نسب، ۱۳۷۳، ص ۱۸۹).
عزت نفس تحصیلی: زمینه تحصیلی عزت نفس با ارزشیابی فرد از خودش به عوان یک دانشجو یا دانش آموز سروکار دارد. از جنبه تحصیلی جوان خود را به عنوان یک دانشجو یا دانش آموز ارزیابی میکند. البته این امر صرفاً یک ارزیابی از توانایی تحصیلی و پیشرفت تحصیلی نیست و به راحتی نمیتوان جایگاه تحصیلی یک فرد را مشخص کرد مگر اینکه فاصله او با دیگران را محاسبه نمود. اگر فرد خود را با معیارهای مطلوب تحصیلی منطبق بداند و استانداردهای پیشرفت تحصیلی خود را برآورده سازد (طبیعتاً استانداردها به وسیله خانواده، معلمان و دوستان شکل گرفته است) دارای عزت نفس تحصیلی مثبت خواهد بود. یعنی اگر ملاک یا معیار پیشرفت تحصیلی برای او قبول شدن در یک ترم تحصیلی باشد و وی بتواند به چنین معیار تحصیلی دست یابد، دارای عزت نفس تحصیلی مثبت است (بیابانگرد، ۱۳۸۰، ص ۳۲۸).
عزت نفس جسمانی: عزت نفس جسمانی یا بدنی ترکیبی از ویژگی های جسمانی و توانایی های بدنی است. عزت نفس جسمانی بر رضایت فرد از وضعیت فیزیکی و قابلیت های جسمانی خود آن گونه که به نظر می رسد مبتنی است. بر این اساس داشتن نواقص جسمانی و یا عدم توانایی بر انجام فعالیتها، مهارت ها و عملکردها تأثیر منفی بر عزت نفس خواهد گذاشت. معمولاً در دختران رضایت بیشتر مربوط به وضعیت ظاهر است و در پسران مربوط به وضعیت عضلانی و توانایی بدنی است (بیابانگرد، ۱۳۸۰، ص ۳۲۸).
عزت نفس خانوادگی: خانواده مهم ترین و اساسی ترین محیط در شکل گیری و بنای شخصیت فرد تلقی میگردد. عزت نفس فرد در خانواده، در حقیقت پژواکی از احساس ها و نگرش های وی به عنوان اینکه عضو خانواده است، می باشد. این که فرد تا چه اندازه در محیط خانواده پذیرفته می شود، احساس ها وی تا چه حد مورد احترام است و روابط متقابل او با والدین،خواهران و برادرانش چگونه است، همه و همه در ایجاد عزت نفس فرد سهیم بوده و نقش اساسی خواهد داشت. زمینه خانوادگی عزت نفس، احساس ها ی فرد درباره خود به عنوان عضوی ازخانواده منعکس می کند. اگر فرد در خانواده مورد علاقه و محبت افراد دیگر باشد، احساس امنیت می کند و می توان گفت عزت نفس او مثبت است. فردی که احساس می کند عضو ارزشمند خانواده است وبه احترامی که از اعضاء خانواده میگیرد مطمئن است، عزت نفس بالایی خواهد داشت. در همین رابطه یک پژوهش نشان داده که بین نوع همبستگی اعضا خانواده و میزان عزت نفس فرد رابطه معناداری وجود دارد (اسلامی نسب، ۱۳۷۳، ص ۱۸۸).
عزت نفس کلی: عزت نفس کلی ارزیابی عمومی تری از خود یا خویشتن است که بر ارزیابی فرد از خودش در تمام زمینه ها مبتنی است. عزت نفس کلی مثبت در احساساتی نظیر “من یک شخص خوبی هستم ” یا “من بیشتر چیزها در مورد خودم را دوست دارم” منعکس می شود. این بعد از عزت نفس در واقع به ابعاد مختلف عزت نفس نوعی وحدت و یکپارچگی می بخشد. در واقع عزت نفس از اجزای بسیاری تشکیل یافته که این اجزاء از جنبه های مهم زندگی نشأت می گیرد. به عوان مثال فرد با ارزیابی توانایی های خود در فعالیت های ورزشی، تحصیلی، تعاملات اجتماعی و علایق به ارزش خود پی می برد و عزت نفس کلی به اهمیتی که به هر یک از این اجزاء می دهد بستگی دارد. اگر فرد برای حیطه هایی که احساس خوبی در مورد آنها دارد ارزش قائل شود، عزت نفس کلی اش مثبت خواهد بود و اگر آن حیطه ها بی ارزش شود، منجر به احساس منفی در مورد خود به عنوان یک کل خواهد شد (بیابانگرد، ۱۳۸۰، ص ۳۲۸).
مولفه های اساسی عزت نفس
۵ مولفه عزت نفس عبارتند از :
امنیت: احساسی از اطمینان قوی است که شامل این نکات می شود، احساس راحتی، وقوف در آنجا که از وی انتظار می رود، توانایی وابستگی به افراد و موقعیت ها و درک قواعد و محدودیت ها، دارا بودن احساس قوی امنیت( می توانم از پشتیبانی دیگران بر خودار شوم) پایه ای است که ساختار مولفه های دیگران برآن اساس پایه ریزی می گردد از این رو کودکان باید قبل از انجام هر عملی نسبت به آن اطمینان خاطر حاصل نمایند، چنانچه کودک احساس ناراحتی نماید( نسبت به آنچه که از من انتظار می رود مطمئن نیستم) در جذب مولفه های دیگر عزت نفس با مشکل مواجه خواهد شد ( عزیزی ، ۱۳۸۷) .
۲-خود پذیری: احساس فردیتی است که اطلاعاتی درباره خود و توصیف دقیق و واقع بینانه را بر حسب نقش ها، اسنادها و ویژگیهای جسمانی را در بر می گیرد. کودکانی که واجد خود پذیری قوی باشند( من خود را دوست دارم و می پذیرم) احساس فرد گرایی، شایستگی، کفایت و تحسین از خود دارند وکودکانی که احساس خود پذیری ضعیفی دارند( من خودم را دوست ندارم) در پذیرش خود فاقد اراده اند.
۳-پیوند جویی: احساسی از پذیرفتن و مقبولیت است به ویژه در روابطی که مهم قلمداد می شوند، همچنین به معنای احساس پذیرفته شدن و مورد احترام قرار گرفتن از سوی دیگران به کار می رود. کودکانی که دارایی احساسات پیوند جویی قوی باشند(احساس تعلق داشتن) رابطه راحت و رضایتمندی با دیگران برقرار می کنند. حال آنکه احساس پیوند جویی ضعیف درکودک( کسی نمی خواهد با من باشد) منجر به انزوا طلبی و احساس بیگانگی وی خواهدشد ( عزیزی ، ۱۳۸۷) .
۴-شایستگی: این مولفه به احساس موفقیت و فضیلت در کارایی اشاره دارد و شامل وقوف بر نیرومندی ها، توانمندی ها و پذیرش ضعف ها نیز می شود. کودکانی که واجد احساس شایستگی می باشند( من احساس توانایی می کنم، بنابراین می توانم با هر خطری رو برو شوم).
۵-تعهد: در این مولفه دارا بودن هدف وانگیزه درزندگی مورد نظر است به طوری که به خویشتن اجازه دهد تا اهداف واقع بینانه و قابل حصولی داشته باشد و در قبال پیامدهای تصمیمات خود احساس مسئولیت نماید ( عزیزی ، ۱۳۸۷) .
اهمیت عزت نفس
عمیق ترین شکل تعهد در موقعیت هایی روی میدهد که عزت نفس شخص در معرض خطر قرار گیرد بدین سان اگر من مرتکب عملی بی رحمانه و ابلهانه شوم ، عزت نفس من مورد تهدید قرار می گیرد . زیرا ان عمل ذهن مرا متوجه این امکان میسازد که من شخصی بیرحم و ابلهم . از میان صدها آزمایش که از نظریه ناهماهنگ الهام گرفته اند روشن ترین نتایج در موقعیت هایی حاصل شده اند که به عزت نفس شخص مربوط بوده اند . وانگهی همان طور که انتظار میرود هرگاه افرادی که عزت نفس دارند اگر به نحوی ابلهانه و بیرحمانه رفتار کنند بیشتر از دیگران احساس ناهماهنگی می کنند .
حال اگر شخص عزت نفس اندکی داشته باشد چه پیش می آید ؟ از دیدگاه نظری اگر چنین شخصی مرتکب عملی ابلهانه یا غیر اخلاقی شود احساس ناهماهنگی زیادی نمی کند این شناخت که (من مرتکب عملی خلاف شده ام ) با این شناخت که ( من آدمی لاابالی هستم ) هماهنگ و سازگار است . مختصر اینکه اگر کسی خود را شخصی لاابالی بداند انتظار دارد که کارهای ناشایست هم انجام بدهد به دیگر سخن برای شخصی که عزت نفسش پایین است خیلی مشکل نیست که مرتکب عملی غیر اخلاقی شود زیرا ارتکاب یک عملی غیر اخلاقی با خود پنداره او ناهماهنگ نیست . از سوی دیگر اگر شخص عزت نفس بالایی داشته باشد احتمالا بیشتر در مقابل وسوسه ارتکاب یک عمل خلاف مقاومت می کند زیرا رفتار خلاف ناهماهنگی بسیاری در او پدید می اورد .
این مطلبی را با تشریک مساعی دیوید متی[۱۰] مورد آزمایش قرار میدهیم ما پیش بینی کردیم افرادی که خود را دست کم میگیرند هرگاه فرصتی بیابند به احتمال قوی تری به تقلب مبادرت می ورزند تا افرادیکه خود را دست دست بالا می گیرند . این نکته را باید روشن کنم که پیش بینی ما این نبودکه کسانی که خود را غیر امین می دانند بشتر از کسانی که خود را امین و درستکار می پندارند تقلب خواهند کرد . پیش بین ما مستلزم شهامت بیشتری بود و مبتنی بر این فرض بودکه اگر به عزت نفس شخصی بهنجار لطمه وار اید و در نتیجه احساس بی ارزشی کند احتمال بیشتری می رودکه مثلا در ورق بازی تقلب کند یا هر کار دیگری را انجام دهد که متناسب آن است که دید نازلی نسبت به خوددارد مردم در نتیجه این احساس که افرادی زبون هستندمرتکب اعمال پست می شوند ( ارونسون ، ۱۳۸۷ ، ص ۲۵۳ ) .
آگاهی والدین و معلمان از پیامدهای رفتارهایی که عزت نفس کودکان و دانش آموزان را تحت تاثیر قرار می دهد بسیار ارزشمند است به ویژه اگر حقیقت داشته باشد که عزت نفس اندک یکی از علل مهم رفتار بیرحمانه و مجرمانه است در این صورت ممکن است تلاش کنیم تا هر اقدامی که می توانیم انجام دهیم تا افراد را در یادگیری احترام و علاقه به خود یاری کنیم ( ارونسون ، ۱۳۸۷ ، ص ۲۵۴ ) .
یک مرد دارای عزت نفس بالا ، ایمن تر است و کمتر می توان به آسانی او را مورد تهدید قرار داد . عوامل زیادی هستند که می توانند غزت نفس شخص را تحت تاثیر قرار دهد و در نتیجه می توانند تاثیر مهمی بر گزینشی بودن فرد در تعاملات بین فردی بگذارند . یکی از این عوامل ، جاذبه بدنی است . به طوری که مردم با افرادیک از لحاظ بدنی جذاب ترند بهتر رفتار می کنند و این امر مطمئنا عزت نفس آنان را بالا می برد ( ارونسون ، ۱۳۸۷ ، ص ۴۰۶ ) .
۹-۱-۲ نظریه های عزت نفس
عزت نفس از نظر پوپ دارای ابعاد متفاوت است که عبارتند از : عزت نفس اجتماعی، عزت نفس تحصیلی، عزت نفس خانوادگی و عزت نفس کلی (صادقیان ،۱۳۸۸ ، ص۵۰).
از نظر براندن ارزشیابی فرد از خویشتن، به اندازه مسئله مرگ و حیات برای وی اهمیت دارد، چون ارزشیابی شخص از خویشتن، آثار برجستهای در جریان فکری، احساسها، گرایشها، ارزشها و هدفهای وی دارد و کلید فهم تمام رفتارهای اوست و به منظور شناخت حالات روانی انسانی و پیبردن به روحیات او باید به طبیعت و میزان «عزتنفس» و معیارهای داوری وی در باره خویشتن، آگاهی یافت. ارزش و اهمیت «عزت نفس«، صرفاً در این نیست که به ما امکان میدهد احساس بهتری داشته باشیم، بلکه فرصتی فراهم میکند تا بهتر زندگی کرده و ما را قادر میسازد با چالشهای زندگی، بهتر رو به رو شده و از فرصتهای مطلوب، بهره بیشتری ببریم. عزت نفس، مانند عایق ضخیمی عمل میکند تا افراد در اوضاع سخت و چالشهای زندگی مصون بمانند( براندن ، ۱۳۷۹ ، ص ۴۲) .
کوپر اسمیت عزت نفس را یک ارزشیابی فردی می داند که معمولاً با توجه به خویشتن حفظ
می شود . کوپر اسمیت چهار عامل اسنادی را برای رشد عزت نفس بیان می کند . نخستین آن و مقدم بر تمام عوامل، میزان احترام ، پذیرش و علاقه مندی که یک فرد دریافت می کند. دومین عامل تجارب موفقیت هایمان در زندگی و سومین عامل ارزشها و انتظاراتی است که بر مبنای آن تجارب را مورد تفسیر قرار میدهیم و چهارمین عامل نحوه پاسخ فرد به از دست دادن ارزش می باشد .
کوپر اسمیت۴ عامل اساسی در رشد عزت نفس را توصیف کرده است :
۱-میزان احترام وپذیرش افراد مهم درزندگی فرد برای وی قائل می شوند.
۲-تاریخچه موفقیت های فردی وموقعیتی که وی درجامعه دارد.
۳-روش تفسیر وتغییرتجارب فردی دررابطه باارزشها وآرزوهای فرد
۴-سبک به روشی که فرد به این ارزشیابی پاسخ می دهد (محمودلو، ۱۳۸۴) .
نظریه مازلو: مازلو در ساسله مراتب نیازها ودر سطح سوم احترام به خود یا عزت نفس را قرار می دهد که مشتمل بر تمایل به شایستگی ، چیرگی، پیشرفت، توانمندی، کفایت،اطمینان ،استقلال و آزادی است. زمانی که این نیازها ارضاء شود فرد احساس ارزشمندی ،توانایی ، قابلیت، مثمرثمر بودن و اطمینان می کند و چنانچه این نیاز ها برآورده نشود فرد احساس حقارت، درماندگی، ضعف ودلسردی و نا امیدی می کند (کوره پز ، ۱۳۹۱).
نظریه راجرز : راجرزعزت نفس را ارزیابی مداوم شخص از ارزشمندی خویشتن خود و یا نوعی قضاوت نسبت به ارزشمندی وجودی خود تعریف کرده است.او معتقد است این صفت در انسا ن حا لت عمومی دارد و محدود و زودگذر نیست ،برطبق نظر راجرز عزت نفس در اثرنیاز به توجه مثبت دیگران بوجود می آید .نیاز به توجه مثبت دیگران شامل بازخوردها ،برخورد گرم و محبت آمیز ،صمیمیت وپذیرش ومهربانی واز طرف محیط به خصوص اولیاء کودک است (کوره پز ، ۱۳۹۱) .
عزت دیدگاه نفس از دیدگاه آدلر: آدلر روان شناس معروف که تمام عمر خود را به بررسی و مطالعه احساس حقارت و عقده خود کم بینی صرف کرد، چنین نتیجه گرفت که مهم ترین نیاز انسان کسب عزت نفس است. او معتقد است وقتی که انسان خود را از دیگران کوچک تر و ناتوان تر بداند، جامعه را برتر از خود خواهد دانست و این ناتوانی او را از فراگیری و هماهنگی با اجتماع باز می دارد و در مقابل آن، احساس دیگری وجود دارد که می توان نام آن را خود بزرگ بینی گذاشت که در جای خود مانند یک عقده برتر بینی است. ضعف عزت نفس یکی از متداول ترین مشکلات روانی در میان زنان و مردان است. ضعفی که روی تمام جنبه های زندگی تأثیر می گذارد. ندادن ارزش و اعتبار به خویشتن نه تنها موجب خرابی رابطه ما با خودمان می شود بلکه به ارتباط میان ما و دیگران نیز، صدمات شدیدی وارد می کند. این احساس ما را از پا در آورده و احساس های مخربی چون تشویش، خجالت، سرخوردگی، حسادت، دشمنی و ترس را به ما غالب میکند. به عقیده آدلر عزت نفس یک احساس عاطفی و عشق و محبتی است که شخص بر اساس ارزش و اهمیتی که برای خود قائل است، نسبت به خود احساس می کند. این احساس ظریف و دقیق، معمولاٌ از دوران کودکی آغاز می شود و تحت تأثیر تربیت، فرهنگ و جامعه تقویت می شود. آدلر معتقد است نیاز اصلی و اساسی ما در زندگی احساس خوب در مورد خودمان است. ما نیاز داریم که خود را از نظر جسمی، فکری، احساسی و عاطفی انسان خوب و با ارزش بدانیم. چنین احساسی انگیزه و محرک ما برای توفیق در انجام همه اموری است که در زندگی بر عهده می گیریم. بنابراین طبق نظر آدلر داشتن عزت نفس، مسأله ای کاملاً حیاتی و موضوع مرگ و زندگی و عاملی مؤثر برای احساس خوشبختی و کسب لذت از زندگی است.
عزت نفس با داشتن احساس مثبت نسبت به خود و قبول و پذیرش خود، رشد و نمو می یابد و لازمه این رشد و نمو،داشتن احساس های مثبت از خود و آگاهی از توانایی های موجود در خود می باشد (پروین، ۱۳۷۵، ص ۲۳۰).
عزت نفس از دیدگاه آلپورت:آلپورت با مطرح کردن واژه خویشتن به جای واژه خود، امیدوار بود شاید بتواند از ابهامات وتناقصهای واژه خود بکاهد. وی خویشتن را منحصر به یک فرد میداند که خودو تمامی مسائل فرد را در بر میگیرد. به عبارت دیگر او خویشتن را “منی که احساس می کنم و می شناسم” می خواند. بر اساس دیدگاه آلپورت، تحول آگاهی از خود و رسیدن به خویشتن از هفت مرحله می گذرد. شکست و ناکامی در هر یک از این مراحل به پیدایش مراحل بعدی لطمه می زند، مراحلی را که آلپورت ذکر می کند عبارتند از:
۱- خود جسمانی ۲- تشخیص هویت خود ۳- احترام به خود (یا عزت نفس). ۴- گسترش خود ۵- تصور از خود۶- ” خود ” چون حریفی معقول ۷- تلاش اختصاصی
بنابراین آلپورت برای عزت نفس یک مرحله قرار داده است وحدود سنی آن را معین کرده است. همان طور که اشاره شد عزت نفس یکی از مراحل تکوین خویشتن در دیدگاه آلپورت است. این مرحله از تکوین شخصیت بسیار حساس و تعیین کننده است . آلپورت معتقد است سومین فاکتوری که در پرورش خویشتن نقش دارد احترام به خود است که در آن کودک عزت نفس خود را رشد می دهد. در این مرحله کودک در جستجوی بدست آوردن احساس غرور و موفقیت است. در این مرحله کودک سعی دارد چیزهایی بسازد، به اکتشاف بپردازد، کنجکاوی هایش را درباره محیط پیرامون ارضاء کند و به دستکاری و تغییر در آن بپردازد. هنگامی که به کودک اجازه داده می شود تا کنجکاوی خود را ابراز کند، پدیده ها را کشف کند و اراده و خلاقیت خود را به ظهور برساند آن گاه در او احساس رضایتمندی و تسلط بر محیط پایه ریزی می شود و فرد احساس مثبتی از خود پیدا می کند. به عقیده آلپورت چنانچه پدر و مادر نیاز کودک به اکتشاف را ناکام بگذارند، چه بسا عزت نفس کودک که در حال شکل گیری است لطمه می بیند و به احساس حقارت و خشم مبدل می گردد. بنابراین علاوه بر اینکه کودک باید بتواند عزت نفس را در خود رشد دهد، نیازمند آن است که در مقابل تکالیف و مسئولیتهایی قرار بگیرد که هم بتواند از عهده آنها برآید و هم کمی دشوار بوده و مستلزم بکارگیری مقداری تلاش و کوشش باشد. اگر تکلیف بسیار آسان باشد احساس عزت نفس در کودک ساخته نمی شود و همچنین اگر تکلیف بسیار مشکل باشد استرس او بسیار زیاد شده، لذا کودک از لحاظ جسمانی و روانی بیش از حد خسته می گردد و یا ممکن است در انجام تکالیف شکست بخورد. در این صورت عزت نفس در او ایجاد نمی شود، همچنین در فرد احساس حقارت، ضعف و ناتوانی ایجاد می شود (پروین، ۱۳۷۵، ص ۲۲۸).
۲-۲ پیشینه پژوهش
درجه دو
۱۵۰
۴۰۰
۳۰۰۰-۵۰۰۰
درجه سه
۲۵۰
۱۰۰۰
۸۰۰۰-۱۰۰۰
۱-۱۶ تعریف شبکههای عصبی مصنوعی
در تعریفی کلاسیک، یک شبکه عصبی مصنوعی عبارت است از مجموعهای عظیم از پردازشگرهای موازی که استعداد ذاتی برای ذخیره اطلاعات تجربی و بکارگیری آن را دارند و این شبکه دست کم از دو جهت شبیه مغز است:
۱- مرحله ای موسوم به یادگیری دارد
۲- وزنهایی که به جهت ذخیره اطلاعات به کار بردهشدند.
شبکههای عصبی مصنوعی در واقع مثلثی هستند که ۳ ضلع مفهومی دارند:
۱- سیستم تجزیه و تحلیل دادهها
۲- نورون یا سلول عصبی
۳- شبکه یا قانون کار گروهی نورونها.
اولین اقدامات در زمینه شبکههای عصبی مصنوعی در اوایل دهه ۱۹۴٠ صورت پذیرفت. در سال ۱۹۴۲ پیتز و مک کالو مقالهای در زمینه شبکه های عصبی مصنوعی ارائه کردند و نشان دادند که به کمک شبکههای عصبی میتوان هر تابع منطقی یا ریاضی را مدل کرد. در آن دوره چندین نوع شبکه عصبی ابداع شد و به نتایجی هم رسیدند. با این حال آن شبکه ها از نقاط ضعفی برخوردار بودند که باعث شد تا در اواخر دهه ۱۹۶٠ توجه محققین به سمت هوش مصنوعی معطوف نشود و شبکه های عصبی تا حدی اعتبار خود را از دست دادند.
بین سالهای ۱۹۷٠ تا ۱۹۸٠ تنها چند دانشمند از جمله کوهنن[۵۳] و اندرسن[۵۴] به تحقیقات در این زمینه ادامه دادند تا اینکه بالاخره هاپفیلد فیزیکدان مشهور، با انتشار مقالات خود دانشمندان زیادی را به تحقیق پیرامون شبکه های عصبی تشویق کرد.
در سال ۱۹۸۶ با انتشار کتاب PDP[55] توسط رامل هارت و مک کلیلند و ارائه قوانینی جهت یادگیری و تربیت شبکه های عصبی چند لایه تحولی در زمینه تحقیقات عصبی به وقوع پیوست که همچنان با سرعت چشمگیری ادامه دارد. در دهه ۱۹۹٠ شبکه های عصبی کاربردهای فراوانی در زمینه های مهندسی یافتند.
امروزه شبکه های عصبی در کنار ابزارهای دیگری همچون هوشمصنوعی و منطق فازی به عنوان نوعی سیستم هوشمند شناخته شده است و گاه ترکیبی از ابزارهای فوق در تحلیل یک مسئله مورد استفاده قرار گرفته شده است.
ساختار کلی شبکه های عصبی مصنوعی از شبکه بیولوژیکی مغز انسان الهام گرفته شده است و تحقیقات پیرامون شبکه های عصبی با شناخت و بررسی ساختار و کار یادگیری مغز انسان همراه است. شبکه های عصبی مصنوعی سیستمهایی هستند که قادر به انجام عملیاتی همانند سیستمهای عصبی طبیعی بودهاند یا به عبارت دیگر توانستهاند بعضی ویژگیهای شبیه مغز انسان را به نمایش درآورند. هنگامی که شناخت و توصیفی صریح و دقیق از یک مسئله وجود داشته باشد، بکارگیری قوانین و روابط شناخته شده در رابطه با مسئله به حل آن کمک کرده و مناسبترین راه بوده است، ولی در شرایطی که مجموعه قوانین لازم برای حل مسئله وجود نداشته باشد و یا شناخت پدیده بسیار پیچیده باشد، کاربرد این روش ممکن است چندان سودمند نباشد. از این رو دانشمندان به فکر کاربرد یک سیستم هوش مصنوعی که قابلیت های یادگیری، خلاقیت و انعطاف پذیری (مانند سیستم بیولوژیکی) انسان را دارا باشد افتاده و در این راستا روشهای محاسباتی عصبی[۵۶] را ارائه دادند. در این روش محاسباتی احتیاجی به مجموعه قوانین خاصی جهت حل مسئله وجود ندارد و تکیه اساسی بر تربیت تدریجی سیستم بوده است.
شبکه های عصبی مصنوعی با پردازش روی داده های تجربی، دانش یا قانون نهفته در ورای داده ها را به ساختار شبکه منتقل کردهاند. به همین خاطر به این سیستمها هوشمند گفته شده است چرا که براساس محاسبات روی داده های عددی یا مثالها، قوانین کلی را فرا گرفتهاند. در ساختار این سیستمها پارامترهایی وجود دارند که قابل تنظیم بودهاند. تنظیم این پارامترها برای آنست که سیستم رفتار مطلوبی را در برابر تحریکات و اطلاعات خارجی از خود نشان دهد که به اصطلاح به این عمل آموزش[۵۷] آن سیستم گفته شده است. در واقع این سیستمها قادرند یاد بگیرند و از راه یادگیری دانش لازم برای برخورد مناسب با یک پدیده را جمعآوری نمایند و از آن دانش به هنگام نیاز بهره ببرند. فرایند یادگیری این سیستمها می تواند به روشهای گوناگونی صورت پذیرد که مبحث عمده پژوهش در تولید شبکه های عصبی مصنوعی را تشکیل داده است. مدلهای شبکه عصبی مصنوعی پیوسته در حال توسعه و بهبودند و کاربرد آنها نیز همراه با پیشبرد پایه های تئوری مدلها بیشتر شده است (نوح زانگ, ۲۰۰۶).
۱-۱۷ سیستمهای عصبی بیولوژیکی[۵۸]
دستگاه عصبی انسان بسیار پیچیده و شامل میلیونها یاخته عصبی است که نرون نامیده شدهاند و هر نرون با هزاران نرون دیگر در ارتباط است، بدین معنی که از آنها سیگنالهایی دریافت کرده و سیگنالهایی را به آنها ارسال کرده است. در شکل (۱-۱) یک نرون زیستی و اجزای آن نمایش داده شده است.
شکل (۱-۱) ساختار یک نرون و اجزای آن
هر یاخته عصبی یا نرون از بدنه سلول که شامل هسته و ضمائم دیگر است، یک آکسون[۵۹] برای ارسال سیگنال به نرون دیگر و دندریتها[۶۰] که تودهای نخ مانند هستند و سیگنالها را از نرونهای دیگر دریافت می کنند، تشکیل شده است. انتهای آکسون شاخهشاخه است و پایانه های عصبی را بوجود آوردهاند، همچنین پایانه های عصبی با دندریتهای عصبی سلولهای دیگر تلاقی پیدا کرده و پیوندگاه یا سیناپس[۶۱] را بوجود آوردهاند. پیامهای عصبی به صورت یکطرفه و از دندریتها به بدنهی سلول و از بدنه سلول به سمت آکسون حرکت کردهاند.
۱-۱۸ ویژگی کلی نرونهای مصنوعی
بدنه اصلی هر شبکه عصبی مصنوعی از تعدادی گره و پارهخطهای جهت داری که گرهها را به هم وصل کردهاند، تشکیل شده است. در شکل (۱-۲) مدل یک نرون مصنوعی نشان داده شده است.
شکل (۱-۲) مدل یک نرون مصنوعی
مدل مصنوعی نرونهای بیولوژیکی انسان توسط مک کالو و پیتز ارائه گردید. این نرون در واقع سنگ بنای هر شبکه عصبی را تشکیل داده است. شبکه های عصبی امروزی این نرون پایه را با معماریهایی مختلف ترکیب کردهاند تا قابلیت های محاسباتی متنوعی را بدست آورند.
همانطور که در شکل (۱-۲) ملاحظه شده است، هر نرون بوسیله یک مجموع خطی وزن دار n و یک تابع که می تواند خطی یا غیرخطی باشد، نشان داده شده است. تابع که مقدار خروجی را بر اساس ورودی ها مشخص ساخته، تابع فعالیت[۶۲] یا تابع انتقال نامیده شده است.
اگر سیگنال ورودی iام از نرون jام را با و وزن آن را با (وزن سیگنال iام به نرونjام ) نشان داده شود، در نهایت مجموع سیگنالهای وزن دار شده به صورت رابطه (۱-۴) محاسبه گردیده است:
(۱-۴)
البته گاهی اوقات مقدار ثابتی در هر نرون به رابطه (۱-۴) به نام وزن بایاس[۶۳] افزوده شده که این مقدار معمولاً در هر نرون متفاوت است. با اضافه شدن این ترم، رابطه (۱-۵) بدست آمده است:
(۱-۵)
سپس با انجام یک عمل معمولاً غیر خطی توسط تابع فعالیت مانند روی ورودیهای وزندار شده، خروجی نرون حاصل شده است.
(۱-۶)
۱-۱۹ مراحل ساخت یک مدل با شبکه های عصبی مصنوعی
یک شبکه عصبی مصنوعی از تعداد زیادی گره و پارهخطهای جهتدار که گرهها رابه هم ارتباط دادهاند، تشکیل شده است. گرههایی که در لایه ورودی هستند گرههای حسی[۶۴] و گرههای لایهی خروجی، گرههای پاسخ دهنده[۶۵] نامیده شدهاند. بین نرونهای ورودی وخروجی نیز لایه های پنهان[۶۶] قرار دارند. اطلاعات از طریق گرههای ورودی به شبکه وارد شده و سپس از طریق اتصالات به لایه های پنهان منتقل شده، در نهایت خروجی شبکه از گرههای لایه خروجی بدست آمده است.
در ساخت یک مدل بر مبنای شبکه عصبی، اولین کار انتخاب نوع شبکه است. پس از آن پارامترهای ورودی که در خروجی تاثیر گذار هستند، انتخاب گردیده و سپس معماری شبکه ( تعداد لایه ها، تعداد گرههای و چگونگی اتصال گرهها) و نوع توابع انتقال و پارامترهای مؤثر در آموزش شبکه تعیین گردیدهاند. بعد از تعیین نوع شبکه و معماری آن یک سری اطلاعات ورودی- خروجی به شبکه داده شده و شبکه بر اساس این اطلاعات آموزش یافته است. این مرحله، مرحله آموزش[۶۷] یا تربیت[۶۸] شبکه نامیده شده است.
در مرحله آموزش با توجه به نوع الگوریتم یادگیری، وزنهای اتصالات شبکه تغییر یافتهاند. با تغییر توابع انتقال، تعداد لایه ها و تعداد گرههای لایه پنهان و عوامل مؤثر در تغییر وزنها به صورت سعی و خطا، مناسبترین مدل شبکه عصبی مصنوعی برای مسئله مورد نظر بدست آمده است. برای اطمینان از عملکرد مطلوب شبکه از یک سری ورودی به عنوان اطلاعات آزمایشی استفاده گردیده و خروجیهای آنها با خروجیهای شبکه مقایسه شدهاند. این مرحله آزمایش یا امتحان[۶۹] شبکه عصبی مصنوعی نامیده شده است. بعد از امتحان شبکه و رسیدن به خطای کمتر، مدل شبکه عصبی مصنوعی قابل استفاده خواهد بود.
۱-۲۰ انواع شبکه های عصبی مصنوعی
۱-۲۰-۱ انواع شبکه های عصبی بر مبنای روش یادگیری
بطور کلی بسته به چگونگی آموزش شبکه، شبکه های عصبی به سه دسته تقسیم شدهاند:
۱- آموزش با وزنهای ثابت[۷۰]: در روش وزنهای ثابت براساس اطلاعات داده شده، وزنها یکبار محاسبه و ثابت ماندهاند. این روش در بهینهسازی اطلاعات و فشرده سازی اطلاعات و همچنین بازیابی الگو کاربرد دارد.
۲- آموزش با مربی[۷۱]: در یادگیری با مربی، شبکه بصورت یک سیسم ورودی- خروجی عمل کرده، به عبارت دیگر شبکه با دریافت بردار ورودیx، بردار خروجی y را تولید کرده است. در این روش دنبالهای از زوجهای آموزش دهنده به شبکه داده شده است. مولفه اول، بردار ورودی و مولفه دوم، بردار خروجی است. از بردار خروجی به عنوان مربی (آموزش دهنده) استفاده شده است. بعد از اعمال بردار ورودی به شبکه، خروجی به عنوان تقریبی از ساخته شده است و از بردار خطای به عنوان عاملی برای تربیت شبکه و اصلاح وزنها استفاده گردیده است. در این روش بردارهای آموزشی بصورت دستهای[۷۲] و یا لحظهای[۷۳] به شبکه داده شدهاند و سپس بر اساس بردارهای خطای محاسبه شده، وزنهای شبکه آنقدر تغییر کردهاند تا اختلاف خروجی شبکه و خروجی مطلوب به حداقل مورد نظر برسد.
۳- آموزش بدون مربی[۷۴]: در یادگیری بدون مربی، بردار خطا وجود ندارد و وزنها فقط بر اساس ورودی اصلاح شدهاند، قوانینی که در این دسته قرار گرفتهاند در پاسخ به ورودی شبکه و با کشف همبستگی و خواص آماری بین ورودیهای مختلف، وزنهای شبکه را اصلاح کردهاند و باعث تفکیک و دستهبندی و یا کلاسهای مختلف از یکدیگر شدهاند. در بکارگیری این نوع قوانین یادگیری برای تربیت شبکه های عصبی دو فرض زیر را باید در نظر داشت:
۳-۲- قوانین موضوعه ایران در خصوص کودک بزهکار
برای تحقق جرم، وجود دو عنصر مادی و معنوی لازم است؛ اگر چه اکثر حقوقدانان، «عنصر قانونی» را نیز در ردیف ارکان جرم شناخته اند (صانعی، ۱۳۷۱: ص ۱۷۴)؛ اما اصل قانونی بودن جرم و ، بعنوان رکنی موازی ارکان مادی و معنوی قابل طرح نمی باشد. بلکه هم عنصر مادی و هم عنصر روانی، مبتنی بر قانون هستند و رابطه بین عنصر قانونی و دو عنصر مادی و معنوی یک رابطه طولی است نه عرضی (صادقی، ۱۳۷۸: ص ۵۳).
به اعتقاد غالب حقوقدانان، وجود یک عمل مادی که قانون آن را جرم شناخته است، برای احراز مجرمیت بزهکار کافی نیست، بلکه او باید از نظر روانی، یا به ارتکاب جرم انجام یافته عمدو قصدداشته باشد(جرایم عمومی)، یا در اجرای عمل به نحوی از انحاء و بی آنکه قصد منجزی بر ارتکاب بزه از او سر بزند، خطایی انجام دهد که بتوان او را مستحق مسؤولیت جزایی شناخت (جرایم غیر عمد) (نوربها، ۱۳۶۹: ص ۱۶۱).
قصد مجرمانه عبارت است از کشش به انجام عمل یا ترک فعلی که قانون آن را نهی کرده است. دین مبین اسلام مسؤولیت انسان را با توجه به شرایط عمومی تکلیف، با عنایت به ویژگیهای مادی و معنوی انسان در نظر گرفته است و از جمله این شرایط همانا عقل، اختیار و بلوغ است (مصباح، ۱۳۵۹: ص ۱۰۷؛ جعفری، ۱۳۵۹: ص ۲۰۹).
«صغر» در غالب نظامهای جزای کنونی، از عوامل رفع مسؤولیت کیفری است. مسؤولیت یعنی قابل بازخواست بودن انسان و بعبارت دیگر به معنای چیزی است که انسان عهده دار آن باشد از وظایف، اعمالو افعال (عمید، ۱۳۶۲: ص ۱۰۸۵)، «مسؤول» کسی است که قابل بازخواست باشد (سیاح،۱۳۷۳: ص ۵۵۹). شرایط لازم برای وجود مسؤولیت عبارتند از: ۱) وجود اوامر و نواهی ؛ ۲) آگاهی و اطلاع شخص از قاعده یا تکلیف، و توانایی انجام و یا ترک آن (ولیدی، ۱۳۶۶: ص ۱۷).
۳-۳-مفهوم کودک در قوانین ایران
بلوغ، در لغت به معنی «رسیدن» و در مفهوم عبارت است از رسیدن طفل به حال احتلام (در مرد) و حیض یا حمل (در مورد زنان) (جعفری لنگرودی، ۱۳۶۸: ص ۱۱۳).
از سوی دیگر گفته شده بلوغ عبارت است از رسیدن ذکور یا اناث به سنی که تمایل جنسی پیدا می کنند (امامی، ۱۳۶۸: ص ۲۰۵).
عده ای را اعتقاد بر آن است که «بلوغ امری است طبیعی، و محتاج به تشریع نمی باشد.» (امامی، ۱۳۶۸:ص ۲۰۵)و با عنایت به آیه شریفه ۵ سوره مبارکه نساء (و ابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم) باید به این نظر، تمسک جست؛ تعیین سن مشخص برای بلوغ مطابق نظر مشهور فقهای امامیه است (المصطفوی الخمینی، ۱۳۶۸ :ص ۲۳؛النجفی،۱۴۱۲ه : ص ۲۴۳؛ حائری شاه باغ، ۱۳۷۶: ص ۱۶۸)، اما قابل مداقه و مورد اختلاف است.
حــدود
«حد» ی است که نوع، میزان و کیفیت آن در شرع تعیین شده است و غیر بالغان مطلقاً به حد محکوم نخواهند شد.( پارسا، ۱۳۶۲:ص۳۵)
قصاص
«قصاص» کیفری است که جانی به آن محکوم می شود و باید با جنایت او برابر باشد. کودک (به زعم قانون اسلامی) قصاص نمی شود و چنانچه جنایتی که مستحق قصاص است انجام دهد، مطابق تبصره ماده ۳۰۶، جنایت عمدی وی در حکم خطای محض بوده و عاقله وی مسؤول پرداخت دیه، یعنی جبران خسارت جنایت صورت گرفته توسط غیر بالغ هستند.( جعفری لنگرودی، ۱۳۶۸: ص۱۰۵۱)
دیات
«دیه» مالی است که از طرف شارع برای جنایت تعیین شده است. در ماهیت حقوقی دیه، اختلاف نظر است؛ عدهای دیهرا مجاراتدانسته و بر نظر خود اینگونه استدلال می کنند که مواد ۱۲ و ۲۹۵ قانون اسلامی، دیه را در ردیف ها قید نموده است، لذا هر گونه سخنی خلاف آن، اجتهاد خلاف نص است (زراعت، ۱۳۸۰: ص ۳۱).
گروه دیگر (گودرزی، ۱۳۷۷: ص ۱۱) دیه را دارای ماهیت حقوقی و بعنوان جبران خسارت دانسته اند و مبنای نظر خویش را ذکر لفظ «مال» در ماده ۱۵ قانون اسلامی قرار داده، اظهار می دارند اینکه شارع در برخی موارد، پرداخت دیه را بر عهده خویشان قاتل قرار داده است، با اصل شخصی بودن ها منافات دارد و لذا دیه را باید ضمان مالی بدانیم نه (منبع پیشین )
گروه سوم برای دیه ماهیتی دو گانه قائل بوده، معتقدند که مطابق تعریف مواد ۱۲ و ۲۹۴ قانون اسلامی، دیه یکی از انواع هاست، جز در مواردی که پرداخت دیه بر عهده عاقله است و علت ذکر آن در باب دیات، صرفاً از آن جهت است که صدور حکم به پرداخت دیه از وظایف دادگاه های کیفری است نه حقوقی (نظریه شماره ۷۲۹۳/۷ مورخ ۴/۱۱/۷۳ اداره حقوقی قوه قضاییه).( شهری و همکاران، ۱۳۷۵:ص۹۸)
نظر گروه دوم پسندیده تر است، اما در حال حاضر رویه قضایی، بر بودن دیه استوار است و قانون اسلامی نیز دیه را در ردیف ها آورده است.( زراعت، ۱۳۸۰: ص۳۲)
تعزیرات
«تعزیر»، تأدیب یا عقوبتی است که نوع و مقدار آن در شرع تعیین نشده و به نظر حاکم واگذار شده است.( زراعت،۱۳۸۰:ص ۵۶). ازقبیلحبس،جزای نقدیوشلاق که میزان شلاق باید از حد کمتر باشد (ماده ۱۶ قانون اسلامی)
های بازدارنده
پنجمین و آخرین نوع که در قانون اسلامی سال ۱۳۷۰ مقرر گردید، «های بازدارنده» است. مقنن در سال ۱۳۷۰ با تفکیک تعدادی از جرایم تعزیری و قرار دادن آن در ردیف های بازدارنده، مفهوم بازدارندهرادر حقوق جزای ایران پدید آورد. وفق ماده ۱۷، بازدارنده،تأدیبیاعقوبتیاست کهاز طرفحکومت به منظور حفظ نظم و مراعات مصلحت اجتماع در قبال از مقررات و نظامات حکومتی تعیین می گردد.( نوربها، ۱۳۶۹:ص۲۷)
با تـوجه به مراتب مشروحه فوق الذکر باید گفت، قانونگذار در خصوص طفل بزهکار، اجرای رادر جرایمحدی،بازدارنده و جرایممستوجب دیه و قصاص جایز ندانستـه و صـرفاً در جـرایم تعزیری به علت جنبه تأدیبی آن، در مـواردی خاص، امکان تعـزیر و تأدیب طفل را فـراهم آورده است که صـرفاً برای پیشگیری از تکـرار جــرم است.
۳-۴-قوانین موضوعه ایران در خصوص کودک بزه دیده
معمولاً قوانین جزائی از طفل بزه دیده حمایت بیشتری نموده و سنگین تری برای مرتکب جرم علیه اطفال در نظر گرفته است. علت این امر، ضعیف بودن طفل و عدم امکان دفاع از خویش در مقابل مجرم و همچنین اثرات قوی جرم ارتکابی بر شخصیت و روح و روان طفل قربانی جرم است. قانون جزای ایران نیز در مواردی اندک، به حفظ حقوق طفل بزه دیده پرداخته و مرتکبان جرم علیه اطفال را مستحق سنگین تری دانسته است. قانون عمومی سال ۱۳۰۴، تمهیدات بیشتری را در این زمینه در برداشت که جای آن در قانون اسلامی خالی است، اما مقنن با تصویب قانون حمایت از کودکان و نوجوانان مصوب ۲۵/۹/۱۳۸۱ تا حدی به جبران این خلا قانونی همت گماشت.( ولیدی، ۱۳۶۶: ص۳۸)
مقنن در خصوص مجرمی که کودکی را قربانی جرم خود قرار دهد، رویه های متفاوت در نظر گرفته است. گاه کودکی بزه دیده را موجب تخفیف و گاه از موجبات تشدید دانسته است، و بالاخره به منظور حمایت ویژه از کودکان، ارتکاب اعمالی را که در حق بزرگسالان جرم نیست، در حق کودکان جرم دانسته است:
۳-۴-۱-تخفیف :
مقنن در مواردی، کودکی بزه دیده را از علل تخفیف دانسته است؛ مثلاً در جرم قذف که مستوجب حد (هشتاد ضربه شلاق) است در ماده ۱۴۶ قانون اسلامی، شرط اجرای حد را، بلوغ، عقل، اختیار و قصد قذف کننده دانسته و از طرفی برای قذف شونده نیز شرط بلوغ، عقل، اسلام و عفت را قرار داده است. همچنین در ماده ۱۴۷، انسان بالغ و عاقلی که شخص نابالغ را قذف می کند، مستوجب تعزیر تا ۷۴ ضربه شلاق دانسته است. بنابراین نابالغ بودن بزه دیده از موارد تبدیل حد به تعزیری، یعنی از موارد تخفیف است.
۳-۴-۲-تشدید
از جمله مواردی که کودکی بزه دیده موجب تشدید مرتکب می شود، می توان به ماده ۶۲۱ قانون اسلامی اشاره نمود. مطابق ماده فوق، هر کس به قصد مطالبه وجه یا مال، یا به قصد انتقام یا هرمنظور دیگری،به عنفیا تهدید یا حیله یا به هر نحو دیگر، شخصاً یا توسط دیگری شخصی را برباید یا مخفی کند، به حبس از پنج تا پانزده سال محکوم خواهد شد و در صورتی که سن مجنی علیه کمتر از پانزده سال تمام باشد، مرتکب به حداکثر تعیین شده محکوم خواهد شد.( امامی ،۱۳۶۸: ص۳۹).
در باب دیات، ماده ۴۴۹ قانون اسلامی، برای از بین بردن حس شنوایی مجموع دو گوش، دیه کامل بعنوان جبران خسارت قرار داده است و در ماده ۴۵۳ مقرر نموده چنانچه مجنی علیه طفل باشد و به علت ضایعه وارد شده به قدرت تکلم کودک در اثر ناشنوایی، علاوه بر پرداختدیه کامل، جانی محکوم به پرداخت ارش(گودرزی، ۱۳۷۷: ص ۶) نیز می گردد: «هر گاه کودکی که زبان باز نکرده در اثر کر شدن نتواند سخن بگوید، جانی علاوه بر دیه شنوایی به پرداخت ارش محکوم می گردد.»(همان)
۳-۴-۳-جرم انگاری
مقنن جزایی در مواردی، ارتکاب عملی را که فی نفسه جرم نیست، بر روی صغیر و غیر رشید جرم و قابل دانسته است؛ از جمله می توان به ماده ۵۹۶ قانون اسلامی اشاره کرد. این ماده برای شخصی که با بهره گرفتن از ضعف نفس افراد غیر رشید به ضرر آنها، نوشته یا سندی اعم از تجاری یا غیر تجاری مثل سفته، برات، چک، حواله، قبض یا مفاصا حساب را تحصیل می نماید که به نحوی موجب التزام غیر رشید یا برائت ذمه دیگری شود، علاوه بر جبران خسارت به حبس از شش ماه تا دو سال و جزای نقدی از یک میلیون تا ده میلیون ریال محکوم نموده است. جرم فوق که در قانون اسلامی سال ۱۳۷۰ از صور خاص خیانت در امانت ذکر شده بود، در قانون سال ۱۳۷۵ در باب کلاهبرداری گنجانده شد. همچنانکه میدانیم رکن مادی جرم کلاهبرداری، علاوه بر رفتار فیزیکی (توسل به وسایل متقلبانه و صحنه سازی محیلانه) نیازمند شرایط و اوضاع و احوال خاص شامل متقلبانه بودن وسایل مورد استفاده مرتکب، اغفال قربانی و تعلق مال برده شده به دیگری است و در صورت فقدان هر یک، جرم تحقق نیافته است. اما مقنن در مواردی که مجنی علیه کودک و غیر رشید است، جمع شرایط فوق الذکر را لازم ندانسته و صرف سوء استفاده از ضعف نفس فرد غیر رشید را که با اخذ نوشته های بها دار از او موجب ضرر به وی می شود، در ردیف کلاهبرداری دانسته است. (جعفری، ۱۳۵۹:ص ۵۵)
از آنچه گفته شد، این نتیجه حاصل می شود که مطابق قانون ایران، طفل کسی است که به سن ۹ سال و ۱۵ سال تمام قمری نرسیده باشد و دختران بالای ۹ سال و پسران بالای ۱۵ سال، به منزله افراد بزرگسال دارای مسؤولیت کیفری هستند. در تحلیل این رویه قانونگذار پاسخ به دو سؤال ضروری است: ۱) آیا تعیین سن مشخصی برای بلوغ صحیح است؟ ۲) آیا بلوغ به منزله تشخیص حسن و قبح اعمال و به تبع آن قابلیت بازخواست شدن از جنبه کیفری است؟
«بلوغ» با توجه به شرایط جسمی، خانوادگی و محیطی در افراد مختلف در سنین مختلف حادث می شود و لذا امری طبیعی است (الحر العاملی، ۱۴۰۳: ص ۴۳۱). که با توجه به طبیعت افراد، فرق می کند و تعیین سن معینی برای آن دارای اشکال است. توجه به آیه ۵ سوره نساءنیز مؤید این مطلب است که رسیدن به سن نکاح (قابلیت جسمی برای ازدواج) نشانه بلوغ است. بنابراین تعیین سن می تواند اماره ای بر بلوغ باشد، آن هم نه اماره ای مطلق بلکه اماره ای نسبی که خلاف آن قابلیت اثبات داشته باشد. «واقعیت این است که دختران در ۹ سالگی غالباً به حد بلوغ نمی رسند (پارسا، ۱۳۶۲: ص ۳۰۱ –۳۰۲).
و بلوغدر سن ۹ سالگی،بلوغ زودرساست و از آنجا که اماره وقتی می تواند اماره محسوب شود که دایمی یا حداقل غالبی باشد، لذا نمی توان سن ۹ سالگی را اماره بلوغ دانست.» (مرعشی، ۱۳۷۳: ص ۱۳).
در پاسخ به سوال دوم که آیا رسیدن به سن بلوغ، با ایجاد مسؤولیت کیفری ملازمت دارد یا خیر، باید گفت همچنان که در تعریف بلوغ بیان شد، بلوغ عبارت است از قابلیت جسمی برای ازدواج، و این امر به معنای تشخیص حسن و قبح و نتیجه حاصل از اعمال خویش نیست. به همین جهت امروزه، هر فرد بالغی، رشید محسوب نمی شود، بلکه سن هجده سال تمام اماره ای برای رشد در نظر گرفته شده است. پس باید قائل به تفکیک بین بلوغ و رشد شده، صرف بلوغ را موجبی برای مسؤولیت کیفری ندانست. «مسؤولیت کیفری نوعی الزام شخص به پاسخ گویی آثار و نتایج نامطلوب پدیده جزایی یا جرم است و احراز مسؤولیت کیفری مستلزم بررسی عمیق شخصیت بزهکار است و عدالت کیفری ایجاب می کند که خصوصیات فردی و جنبه های خاص روانی مجرم در ارزیابی رفتار مجرمانه او برای تعیین نوع و میزان بدقت مورد توجه قرار گیرد (ولیدی، ۱۳۶۶: ص ۲۶ و ۳۱).
بلوغ، عقل و علم به ممنوعیتهای قانونی از شرایط برخورداری از مسؤولیت کیفری است. بلوغ تکامل جسمی است. عقل نیروی ادراکی است که خاص آدمی است و مدرک کلیات است و عبارت است از «قوه دریافت و ادراک حسن و قبح اعمال و تمییز نیک و بد امور.» (عمید، ۱۳۶۲: ص ۸۲۹).
علم به ممنوعیتهای قانونی، همان اصل قانونی بودن جرایم و هاست و در جهت جلوگیری از ادعای جهل به قانون برای فرار از ، قاعده «جهل به قانون رافع مسؤولیت کیفری نیست» کارساز است. اصل و فرض بر علم تمامی مکلفان به قانون است و البته ادعای خلاف اصل، در صورت اثبات پذیرفته می شود.(همان)
دیدگاه مقنن به کودک بزه دیده نیز جایگاه بحث است. در موارد نادری که کودک بودن بزه دیده موجب تخفیف و بهتر بگوییم، تبدیل حدبه تعزیر است، اگر چه مطابق نظر غالب، حد اشد از تعزیر است، اما تعزیر این مزیت را دارد که ثابت نیست و قابلیت تطبیق با شخصیت مجرم را دارد؛ به عبارت بهتر حد ی است که نوع میزان آن ثبات و حتی طریقه اجرای آن به نظر شارع است؛ اما تعزیر از آنجا که میزان آن در شرع معین نشده است، قابل تغییر بوده، حتی در تطبیق با وضعیت مجرمو با هدف ایجاد بازدارندگی و اصلاح مجرم، شدیدتر از حد می باشد.( (ولیدی، ۱۳۶۶: ص۳۲).
آنجا که قانونگذار مرتکب جرم علیه کودک را تشدید نموده است، جای بحث بیشتری دارد. اگر چه قانونگذار بهجرم آدم ربایی توجه نموده و صغر سن قربانی را ازعلل تشدید دانسته است و اگر چه آزار جسمی و سلب آزادی افراد بویژه کودکان، موجب لطمه به شخصیت و روح و روان آنها می گردد، اما آنچه بیش از سلب آزادی، لطمات پایدار بر روح و روان و آینده کودک وارد می سازد، ارتکاب جرایم ضد اخلاقی علیه آنهاست. در جــرایمی ماننـد تشـویق مـردم به فساد و فحشاء (بند ب ماده ۶۳۹ قانون اسلامی)، دعوت مردم به شـرب خمر (ماده ۷۰۴)، دعوت مردم به قمار (ماده ۷۰۸) و موارد دیگر نیز باید توجه به صغر سن قربانی، بیشتر، و مرتکبان تشدید گردد.
در رویه قانونگذار راجع به جرم انگاری اعمالی علیه کودک باید گفت سکوت قانونگذار در مواردی موجبتضییعحقوق کودک می گردد؛ از جمله ماده ۵۹۶ قانون اسلامی در خصوص سوء استفاده از ضعف نفس اشخاص غیر رشید و اخذ نوشته ها همچنان که از متن ماده مستفاد می گردد، اعطای وصف مجرمانه به مواردی محصور می گردد که مرتکب با بهره گرفتن از ضعف نفس کودک (غیر رشید) نوشته یا سندی اعم از تجاری یا غیر تجاری از قبیل برات، سفته، چک و غیره را تحصیل نماید. مطابق ماده فوق چنانچه شخص، مالی را اعم از وجه نقد یا اموال دیگر تحصیل نماید، از شمول ماده فوق خارج می شود و چنانچه نتوان جمیع شرایط لازم برای تحقق جرم کلاهبرداری یا جرایم دیگر را بر عمل مرتکب جمع نمود، عمل وی فاقد وصف مجرمانه بوده، حمایت از غیر رشید ممکن نمی باشد؛ این خلاء باید مورد توجه مقنن قرار گیرد.
قانون حمایت از کودکان و نوجوانان مصوب ۱۳۸۱، سعی در رفع نقایص قانون اسلامی نمودو گامهای مثبتی درمسیر جرم انگاری به نفع کودکان برداشت. توجه مقنن در این قانون به بعد روحی روانی و شخصیتی کودکان جای تقدیر دارد، اما برخی افعال مانند تشویق کودکان به فساد و فحشاء، صراحتاً در هیچیک از عناوین مجرمانه این قانون نمی گنجد؛ فقط ماده ۲ قانون مزبور هر گونه اذیت و آزار کودکان و نوجوانان را که موجب صدمه جسمانی یا روانی و اخلاقی به آنها شود، ممنوع دانسته است. به جنبه ضد اخلاقی جرایم صرفاً در همین ماده توجه شده است که با توجه به عدم تعیین ضمانت اجرا، این ماده، فاقد اثر اجرایی است، اما علی رغم این نقایص، عملکرد مقنن در این قانون از سه جهت قابل ستایش است:
۱- اعطای این حمایتها به کلیه افراد زیر هجده سال
۲- قائل شدن جنبه عمومی برای کلیه جرایم مندرج در این قانون
۳- ایجاد تکلیف قانونی به اعلام جرایم علیه کودکان برای افراد و مراکزی که مسؤولیت نگهداری و سرپرستی کودکان را بر عهده دارند.
در نهایت باید گفت جرم انگاری و شدت ها همیشه موجب انصراف مجرم از ارتکاب جرم و کاهش آمار بزهکاری نیست؛ اما در تأثیر آن در بازدارندگی و ارعاب عمومی نباید تردید کرد. قانونگذار باید در حمایت از طفل کلیه ابعاد شخصیتی وی را در نظر داشته باشد و حمایتهای خویش را درباره طفل گسترده تر نماید.
این مختصر که بیان شد، وظیفه مقنن بعنوان قوه ای از قوای سه گانه است که مسلماً تدبیر و همکاری قوای دیگر را در جهت اجرای این قوانین و نظارت بر حسن اجرای آن می طلبد؛ زیرا فقط در سایه تشریک مساعی قوای قضائیه و مجریه است که قوانین از صفحات بی روح کتب قانون بیرون کشیده می شود و با دمیده شدن روح اجرایی به قانون، حمایتی شایسته از وضعیت کودکان جامعه به منصه ظهور می رسد.
۳-۵-خطر تکرار جرم درسن، ودوره های مختلف زندگی بزهکار
کرار جرم درحقوق کیفری حالت بزهکاری است که باوجود داشتن پیشینه کیفری یعنی یک یا چند محکومیت قطعی درتعریف قانونی تکرار جرم امری اساسی است بدین توضیح که اگر بزهکاری مرتکب حتی ۵۰ جرم یکی پس ازدیگری شده ولی مورد پیگیری کیفری قرارنگرفته وبطور قطعی به یک مجازات محکوم نشده باشد این بزهکار ازنظر قانونی درحالت تکرار جرم نیست این حالت درحقوق جزا تعدد جرم نام دارد تکرارجرم البته بشرط آنکه تمامی شرائط قانونی نیز جمع باشد ازموارد تشدید کیفر است زیرا فرض براین است که هنگامیکه شخصی با وجود یک محکومیت قطعی وتحمل یک مجازات دیگر با رمرتکب جرم میشود این امر نشان میدهد که مجازاتی که قبلا اجرا شده است از نظر مقدار کافی برای درمان این بزهکار نبوده واین بار بایستی بر مقدار این دارو افزود تا مداوا فراهم آید این پرسش درحقوق جزا پیش نیامده است که ممکن است اساسا ماهیت این دارو برای درمان درد مناسب نباشد وداروئی که بادرد بیگانه است هرچه هم که بر مقدار آن افزوده شود بازهم هیچ هنری نخواهد کرد باوجود آنهمه تحول علمی وفکری ازیک قرن پیش درشناخت بزهکار وپدیده بزهکاری بوجود آمده است بازهم مجازات درحقوق جزا تقریبا تنها وسیله برای تامین دفاع اجتماعی واصلاح بزهکار است درهر صورت گفتگو درمورد شرائط قانونی تکرار جرم وآثار آن مورد نظر مانیست.
از نظر جرم شناسی تکرار جرم حالت بزهکاری است که پس از یک رفتار مجرمانه دیگر بابه انجام جرم دیگری دست میزند همانگونه که ملاحظه میشود در این تعریف وجود یک محکومیت قطعی شرط تحقق معنای تکرار جرم نیست باوجود این نباید گمان برد که وجود یک محکومیت قطعی که در حقوق جزا یک شرط وپایه اساسی برای تحقق تکرار جرم است از نظر علمی وجرم شناسی هیچ ارزشی ندارد بسیاری از جرم شناسان برای این شرط قانونی ارزش علمی ویژه ای قائل هستند(Pinatel. Essai 1969-p249 ) زیرا ممکن است بزهکاری پیاپی مرتکب جرم شود این امر احتمالا نمایشگر یک حالت خطرناک در این بزهکار است اما خطر وهم رسوائی در موردی که بزهکار باوجود یک محکومیت قطعی مرتکب تکرار جرم شده است خیلی بیشتر نمایان میشود در اینجا بزهکار قبلا مرتکب جرمی شده وبدین سبب مورد پی گیری قرار گرفته ،بکلانتری ودادسرا کشیده شد ودر دادگاه به مجازات محکوم گردیده به زندان رفته اماپس از آزادی از زندان دیگر بار رفتار ضد اجتماعی خویش را از سرگرفته است،پر پیدااست که در این مورد خطر بیشتری وجود دارد زیرا در مورد نخست که بزهکار مرتکب جرمهای متعدد گردیده ولی مورد پی گیری قرار نگرفته است ممکن است تصور نمود که این شخص از وصف ضد اجتماعی رفتارهای خویش واز واکنش جامعه در برابر این رفتارها هیچ آگاهی ندارد اما چنین تصوری در موردی که بزهکار باوجود یک محکومیت قطعی واقامت در زندان مرتکب جرم میشود وجود ندارد.ارتکاب جرم پس از یک محکومیت قطعی واقامت در زندان وآگاهی از واکنش جامعه پس از یک محکومیت قطعی واقامت در زندان وآگاهی از واکنش جامعه نمایشگر این واقعیت است که این بزهکار در رفتار ضد اجتماعی خویش کامملا مصمم وپا برجاست ودیگر نباید این تکرار جرم را شوخی ودست کم گرفت زیرا این شخص باوجود تحمل یک مجازا وآگاهی از سیستم کیفری درارتکاب مجدد جرم درنگ نکرده است بدین جهات تکرار جرم وبویژه پس ازوجود یک محکومیمت قطعی یکی از مسائل بسیار پراهمیت درجرم شناسی است اساسا موضوع دانش جرم شناسی وبررسی این موضوع است که چرا باوجود سیستم کیفری ومجازات پاره ای افراد برفتارهای مجرمانه دست میزنند واین مجازات هائی که درقانون جزا پیش بینی شده اند نمیتوانند هیچ هراسیدردل آنان برانگیزند وآنان را از انجام جرم باز دارند ازسوئی دیگر تکرارجرم پس ازیک محکومیمت قطعی نشانه ناکامی وشکست سیستم کیفری واداره زندان دراصلاح بزهکار است خوداز اینروست که تکرار جزم درجرم شناسی ازجهات گوناگون مورد توجه وبررسی قرارگرفته است یکی از مسائلی که درپژوهشهای علمی درمورد تکرارجرم پیش آمده این است که آیا بین تکرارجرم وسن رابطه ای هست یا خیر؟ درچه سنی وچه دوره ای ازعمر خطر تکرارجرم ازسوی بزهکار بیشتر است دراین مورد پژوهشهای آماری فراوان وجوددارند که به نقل پاره ای از آنها میپردازیم پرسش دیگری نیز بمناسبت این بررسی پیش میآید وآن اینکه آیا بین بزهکاری کودکان وبزهکاری بعدت درنزد بزرگسالان رابطه ای هست یا خیر. Pinatel. Essai 1969-p249 )
۳-۵-۱- رابطه سن وتکرارجرم
بطورکلی ثابت شده است که فعالیت های مجرمانه درسن های ۱۸ تا ۲۵ سالگی بسیار شدید است واین شدت کم وبیش تاسن ۳۰ سالگی ادامه دارد از۳۰ سالگی ببعد فعالیتهای ضد اجتماعی کم وکمتر میشوند ودرسن ۴۰ سالگی این فعالیت متوقف میگردد ارتکاب بزه پس از۴۰ سالگی امری بیش وکم استثنائی است (Pinatel. Essai 1969-p249 )
پرسشنامه مورد استفاده
تعداد آیتمها
توصیف
پرسشنامهSTOP-BANG (14)
۸
پاسخ بله به ۳ یا بیشتر از سوالها=ریسک بالا برای آپنه خواب
پرسشنامهBerlin (15)
۳ گروه
اگر ۲ یا بیشتر از گروه ها مثبت باشد= احتمال بالا برای آپنه خواب
پرسشنامه ایپورث (۱۶)
۸
امتیاز بالای ۱۰ = ریسک بالا برای آپنه خواب
لازم به ذکر است که درمطالعه ی ما از پرسشنامه های استاپ بنگ و ایپورث استفاده شده است.
۲-۶-۵ مرحله پنجم:
تست های تشخیصی دیگر:
پلی سومنوگرافی: در این تست وضعیت امواج مغزی، ریتم قلب، حرکت چشمها، وضعیت عضلات و وضعیت تنفس و اکسیژن خون بیمار در هنگام خواب مورد بررسی قرار می گیرد.
۲-۷ درمان:
بطور کلی، کاهش وزن، اجتناب از مصرف الکل، داروهای مخدر و شل کننده های عضلات، رعایت بهداشت خواب و پرهیز از قرارگرفتن در وضعیت تا قباز برای تمام بیماران توصیه می شود.۶۹
توصیه به کاهش وزن حتی در بیماران مبتلا به چاقی خفیف بسیار حیاتی است،کاهش وزن از طریق رژیم غذایی و ورزش قابل دست یابی است ولی باید توجه داشت که چون بیماران چاق مبتلا به اختلالات تنفسی حین خواب (به تدریج دچار بیماری قلبی و افزایش فشارخون می شوند) باید قبل از برنامه ریزی برای ورزش، حتما مجوز پزشکی تهیه نمایند و این افراد معمولا به علت خستگی و خواب آلودگی طی روز موفق به اجرای برنامه های ورزشی و کاهش وزن نمی شوند
۳ گروه اصلی درمان که در حال حاضر در دسترس می باشند عبارتند از:
Continuous Positive Airway Pressure : CPAP (فشار مثبت و مداوم راه هوایی)
(شکل ۲-۳)
ابزارهای بهیود وضعیت فک تحتانی و زبان (ابزارهای دهانی- دندانی)
اعمال جراحی در محل حلق وبینی در صورت نیاز
شکل ۲-۳: CPAP
درمان باCPAP:
بطور کلی در بیماران مبتلا به OSAS متوسط تا شدید بهترین و اولین گزینه ی درمانی، CPAP می باشد. CPAP یک پمپ است که هوا را با فشاربطور مداوم به داخل بینی می دمد. (شکل ۲-۴)
این وسیله فشار مثبت را از طریق ماسک بینی به راه هوایی فوقانی منتقل کرده، و باعث بازنگهداشتن بافت حلقی می شود، در نتیجه اختلال در جریان هوا اصلاح می شود.
این تکنیک یک روش غیرتهاجمی بوده و درکاهش آپنه بسیار موثر است.مهم ترین معضل و عامل محدودکننده برای استفاده ا زCPAP،مشکل در پذیرش پایین بیماران می باشد.
شکل ۲-۴: CPAP یک پمپ است که هوا را با فشاربطور مداوم به داخل بینی می دمد
ابزارهای دهانی-دندانی:
این ابزار به عنوان خط اول درمان برای OSAS متوسط تا شدید توصیه نمی گردند، اما در OSAS خفیف یا در جاهاییکه درمان با CPAP به دلیل عدم تحمل یا عدم پذیرش بیمار با شکست مواجه شده است توصیه می گردند، همچنین این ابزار در افرادیکه خروپف ساده و بدون آپنه دارند موثر خواهند بود.۷۰
این وسایل، موقعیت فک تحتانی را به سمت جلو و پایین کشیده و در نتیجه قطرحلق و راه هوایی فوقانی را افزایش داده و احتمال پیشرفت انسداد هنگام خواب را کاهش می دهند. درمان با این وسایل، تنها هنگامی توصیه می شود که هیچ مشکل دهانی و یا دندانی و اختلالات فک وجود نداشته باشد.۷۱
ابزارهای دهانی-دندانی بصورت سفارشی برای هر شخص ساخته می شود و با جلو راندن فک تحتانی یا زبان و یا بالا نگهداشتن کام نرم عمل می کنند. اگر چه معمولاً تخمین میزان موفقیت این دستگاه ها کارسختی است اما بعضی دستگاه ها درمان مطمئنی برای بیماران غیرچاق به شمار می روند.
این وسایل به شکل زیرطبقه بندی می شوند:
ابزارهایی که زبان را به سمت جلو می کشند Tongue-retaining device(TRD)
ابزارهایی که فک را به سمت جلو می کشند Mandibular advancing device (MAD)
آنهایی که همزمان کام نرم را بالا کشیده و فک تحتانی را به سمت جلو می کشند، به نام z appliances شناخته می شوند.
ارائه ابزارهای دهانی-دندانی تنها پس از مشورت بیمار با یک پزشک متخصص اختلالات خواب که مسئولیت تشخیص پزشکی را به عهده دارد امکان پذیراست. ارزیابی های دندانپزشکی برای تعیین تناسب هر بیمار با این ابزارهای درمانی باید صورت پذیرد. سفارشی بودن ساخت این وسایل نشان دهنده ضرورت شناسایی اختصاصی وضعیت دهان هرفرد در استفاده از این وسیله درمانی می باشد. ۷۲و۷۳
نااطمینانی اقتصاد کلان پایین
نااطمینانی اقتصاد کلان صفر
نااطمینانی خاص شرکت بالا
نااطمینانی خاص شرکت متوسط
نااطمینانی خاص شرکت پایین
نااطمینانی خاص شرکت بالا
نااطمینانی خاص شرکت متوسط
نااطمینانی خاص شرکت پایین
نااطمینانی خاص شرکت بالا
نااطمینانی خاص شرکت متوسط
نااطمینانی خاص شرکت پایین
نااطمینانی خاص شرکت صفر
بالاتر از هدف
نااطمینانی اقتصاد کلان بالا
نااطمینانی اقتصاد کلان متوسط
نااطمینانی اقتصاد کلان پایین
نااطمینانی اقتصاد کلان صفر
نااطمینانی خاص شرکت بالا
نااطمینانی خاص شرکت متوسط
نااطمینانی خاص شرکت پایین
نااطمینانی خاص شرکت بالا
نااطمینانی خاص شرکت متوسط
نااطمینانی خاص شرکت پایین
نااطمینانی خاص شرکت بالا
نااطمینانی خاص شرکت متوسط
نااطمینانی خاص شرکت پایین
نااطمینانی خاص شرکت صفر
مازاد مالی
شکل ۲-۱۴ خلاصه فرضیههای فرعی برای مدل چهارم برای حالت مازاد مالی
۲-۶- خلاصه
درزمینه ساختار سرمایه تئوریهای گوناگونی به خاطر پیچیدگیهای ساختار سرمایه آن مطرحشده است و تمام نظریات به گوشهای از مسائل و راه حل های خاص خود اشارهکردهاند اما میتوان بیان کرد که موضوع ساختار سرمایه همچنان بهمنزله یک جورچین پیچیده باقیمانده است. همانطور که در این فصل مطالعه کردید پیشینه مربوط به مباحث ساختار سرمایه و همچنین تئوری توازن پویا دارای گستردگی بسیاری است. تئوری توازن پویا دارای قابلیتهای بسیاری است که ازجمله آن میتوان به محاسبه سرعت تعدیل ساختار سرمایه اشاره کرد که موضوع اصلی موردبحث در این تحقیق است. در حد توان این پژوهش مبانی و نظریات مرتبط با تأمین مالی، ساختار سرمایه، نااطمینانی، سودآوری اشارهشده است.
اصطلاحات آورده در ابتدای تحقیق تا حد امکان مفاهیم و مباحث مربوط به آن اصطلاح را پوشش داده است تا بتواند نیازهای خواننده را برطرف کند.
فصل سوم
روششناسی تحقیق
۳-۱- مقدمه
هر پژوهش علمی بر مبنای روش علمی از قبل تعیینشدهای که از طرفی مناسبت با ویژگیهای موضوع پژوهش داشته و از طرف دیگر با امکانات زمانی، مکانی و مالی محقق همخوانی داشته باشد، صورت میگیرد. استفاده از روش پژوهش علمی باعث میشود که محقق از همان ابتدا با شناخت و بررسی خود روش پژوهش مطلوب و مناسب را در پیش گیرد و در طول پژوهش نیز همواره روش یا الگویی را که از قبل تعیینشده دنبال نماید. بنابراین، لازم است روش پژوهش و همچنین جامعه آماری به طور واضح و آشکار تعریف و تعیین گردد تا با تشریح و بیان آن بتوان بینش لازم را نسبت به نحوه انجام پژوهش و بررسی در جهت کسب نتایج به دست آورد. در واقع این روش پژوهش و جامعه آماری است که قلمرو اجرایی پژوهش را مشخص و محدود میکند و با شناخت آنها میتوان به نحوه و مراحل بررسی صحت و سقم فرضیات و استنتاج از پژوهش پی برد. لذا در این فصل مطالب زیر مورد بررسی و مطالعه قرار میگیرند.
در بخش اول جامعه آماری، روش نمونهگیری، نحوهی جمع آوری دادهها، نرمافزارها و روشهای آماری، روش پژوهش بیان خواهد شد. در بخش دوم هر یک از متغیرهای پژوهش و مدلهای بیان شده در تحقیق به طور جداگانه توضیح داده میشود. در بخش سوم روش آزمون فرضیات بیان میشود.
۳-۲- طرح پژوهش
یک پژوهش علمی با هدف شناخت یک پدیده در جامه آماری انجام میشود. به این دلیل، موضوع پژوهش ممکن است متوجه صفات، ویژگیها، کارکردها و متغیرهای آن یا اینکه متوجه روابط بین متغیرها، صفات، کنش و واکنش و عوامل تاثیرگذار در جامعه باشد. بنابراین جامعه آماری را میتوان اینگونه تعریف نمود:
«جامعه آماری عبارت است از کلیه عناصر و افرادی که در یک مقیاس جغرافیایی مشخص دارای یک یا چند صفت مشترک باشند.»
«صفت مشخصه، صفتی است که بین همه عناصر جامعه آماری مشترک و متمایز کنندهی جامعه آماری از سایر جوامع باشد» (آذر و مؤمنی، ۱۳۷۶).
جامعه آماری این پژوهش عبارت است از کلیه شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران، که تعداد آنها ۴۵۰ شرکت میباشد و برای متغیرهای اقتصاد کلان از تورم استفاده شده است.
۳-۲-۱- نمونه آماری
از آنجا که جوامع آماری از حجم و وسعت جغرافیایی زیادی برخوردارند و امکان مراجعه محقق به تمام آنها میسر نمیباشد، بنابراین، ناگزیر به انتخاب جمعی از آنها بهعنوان نمونه و تعمیم نتایج آن به جامعه مورد مطالعه هستند و محقق راه نمونهگیری را انتخاب میکند.
میتوان نمونه را چنین تعریف کرد:
«نمونه عبارت است از تعدادی از افراد جامعه که صفات آنها با صفات جامعه مشابهت داشته، معرف جامعه بوده و از تجانس و همگنی با افراد جامعه برخوردار باشد»؛ لذا محقق برای گردآوری دادهها جهت تصمیمگیری در خصوص فرضیات پژوهش، اقدام به نمونهگیری است.
۳-۲-۱-۱- روش نمونهگیری
جهت انتخاب نمونه برای شرکتهای بررسی مورد بررسی، از روش نمونهگیری قضاوتی استفاده میشود. نمونه برداری قضاوتی، مستلزم انتخاب آزمودنیهایی است که بهترین شرایط را برای ارائه اطلاعات دارند. این نوع نمونهبرداری موقعی به کار رفته میشود که طبقه محدودی از افراد اطلاعات مورد نظر را دارند (اوما سکاران/ شیرازی، ۱۳۸۱).
در این پژوهش، ۱۵۳ شرکت غیرمالی برای دوره زمانی (۱۳۸۰-۱۳۹۲) از شرکتهای موجود در جامعه آماری، با توجه به موارد زیر بهعنوان نمونه موردبررسی انتخاب میگردند:
به جهت همسانی تاریخ گزارشگری، حذف اثرات فصلی و افزایش قابلیت مقایسهای اطلاعات، سال مالی شرکت منتهی به ۲۹ اسفند باشد و در طول دوره موردبررسی، تغییر سال مالی نداشته باشد.
شرکتهای سرمایهگذاری، بانکها و بیمهها، لیزینگها نیز از نمونهها حذف میشوند..
بهاینترتیب از ۴۵۰ شرکت جامعه آماری، ۱۵۳ شرکت بهعنوان نمونه پژوهش، جهت بررسی و آزمون فرضیات انتخاب گردیدند.
نمونه گرفتهشده از تورم یک دوره ۲۰ ساله (۱۳۷۱ تا ۱۳۹۲) است.
۳-۲-۲- نحوه جمع آوری دادهها
دادههای موردنیاز جهت بررسی و آزمون فرضیات از صورتهای مالی اساسی، ترازنامه و صورت سود و زیان استخراج گردیده است. این دادهها که شامل مجموع کل داراییها، مجموع کل بدهیها، مجموع داراییهای ثابت مشهود، مجموع داراییهای جاری، مجموع بدهیهای جاری ، سود قبل از بهره و مالیات، فروش کل، سرمایه و ارزش دفتری حقوق صاحبان سهام است، برای ۱۵۳ شرکت نمونه در دوره سیزده ساله، از سال (۱۳۸۰-۱۳۹۲)، از سایت کدال و فایلهای ضمیمه و گزارشهای حسابرسی شده استفادهشده است.
وجود اشتباهات بسیار زیاد در دادههای رهآورد نوین و گزارشهای سایت فناوری اطلاعات که به فرمت اکس است، دارای اشتباهات فراوانی است و به این دلیل از سایت کدال بهصورت مستقیم استخراج گردید.