محاکمه مجرمان سیاسی با حضور هیأت منصفه و همچنین استرداد این مجرمان از ارفاقهای مهمی است که قانونگذاران در مورد این گروه افراد اعمال میکنند که البته در مورد هیأت منصفه بعداً توضیح داده خواهد شد ولی در اینجا میتوان تنها به این نکته اشاره کرد که این هیأتها بیشتر به صورت فرمایشی بوده و تنها جنبه تشریفاتی دارد و نمیتواند به صورت قانع نام ارفاق و تخفیف را بر روی آن نهاد.
ج ـ از نظر صلاحیت دادگاهها و آئین دادرسی :
رسیدگی به جرایم سیاسی اصولاً تابع آئین خاص است نظر به این که دستگاه ها و مقامات حکومتی هدف سوء قصد مجرمین سیاسی میباشند منحصر نمودن حاکمین قضایی در دست مقامات رسمی و قضایی (خصوصاً اینکه وجود ارتباط عاطفی بین مقامات دستگاه های قدرت عمومی دور از ذهن نیست) شاید دور از احتیاط باشد. بدین لحاظ حضور نمایندگان افکار عمومی هیأت منصفه در کنار مراجع قضایی حاضر برای نیل به عدالت بیشتر قابل توجه است از طرف دیگر سمت و شغل مرتکبین جرایم سیاسی ممکن است تعیین کننده و جهت دهنده مرجع صالحه قضایی باشد همچنان که مرجع صالح برای جرایم نظامیان علیه امنیت و دولت و دستگاه حاکمه معمولاً دادگاههای نظامی میباشد.
یکی از حقوقدانان برجستهی فرانسوی بنام ارتولان مسأله این تفکیک را از دیدگاه عینی بررسی و این طور بیان میکند که برای شناخت مجرم سیاسی و تمیز آن از بزهکار عادی بهتر است چند پرسش را مطرح کرد و پاسخ آنها را دانست تا به این تفکیک رسید پرسش اول این است که چه فرد یا افرادی از جرم زیان دیدهاند؟
پرسش دوم این است که به چه نحوی به حق دولت وارد آمده؟ هدف لطمه به حقوقی است که تشکیلات اجتمتاعی و سیاسی دولت را مدنظر قرار میدهد و سرانجام پرسش آخر میگوید چه نفعی که در ارتباط با تشکیلات اجتماعی و سیاسی دولت باشد.
د ـ از لحاظ استرداد مجرمین :
مجرمین سیاسی به خاطر آنکه در مقام مقابله با مقامات حاکم کشور خود قرار دارند معمولاً پس از ارتکاب جرم از کشور خارج میشوند. بسیاری از کشورها برای استرداد مجرمین قرارداد بین المللی منعقد مینمایند به عنوان مثال دولت فرانسه از سال ۱۸۳۰ میلادی هیچگاه مجرمین سیاسی را تحویل نداده و خود نیز تقاضای استرداد نکرده است (در صحنه بین المللی قراردادهای متعدّدی همچون قرارداد سال ۱۹۲۸ بین ۲۱ کشور آمریکایی و معاهده سال ۱۹۵۷ بین ۱۱ کشور عضو شورای اروپا در این زمینه منعقد شده است امّا هنوز به صورت یک اصل مسلم حقوقی در نیامده است. سازمان پلیس جنایی بین المللی «انترپول» که در سال ۱۹۲۲ میلادی با همکاری رؤسای پلیس کشورهای اتریش، مصر، فرانسه، دانمارک، یونان، آلمان و مجارستان پایه گذاری شد. مهمترین سازمانی است که در زمینهی استرداد مجرمان فعالیت دارد» البته موارد زیادی در مورد استرداد مجرمین سیاسی وجود دارد که در بخش دادرسی مجرمان سیاسی بیشتر به این مقوله خواهیم پرداخت و تنها در این قسمت به اختصار به آن پرداختهایم.
هـ ـ از نظر آثار محکومیت :
در برخی از قوانین جزایی برای محکومین مجازاتهای تبعی و تکمیلی مقرر میدارند نظیر محرومیت از حقوق اجتماعی (استخدام، انفساخ عضویت در مسائل اجتماعی و …) در حالی که به خاطر ارتکاب جرم سیاسی، سابقهی جزایی محسوب نشده و آثار مجازات تبعی و تکمیلی ندارد و این در حالی است که محاکم قضایی ما بخصوص قضات تندرو ما علاوه بر تشدید مجازات مجرمین سیاسی مجازات تبعی و تکمیلی نیز برای آنان در نظر میگیرد. مانند عدم انتصاب به مقامات دولتی عدم تدریس در مراکز آموزش عالی، عدم انتخاب شدن و سایر موارد از قبیل به طوری که مجرمین سیاسی را به کلی به انزوا میکشانند و از بطن جامعه آنان را حذف میکنند در حالی که در ادارهی حکومت و کشور و جوامع بشری امروزی گزینه حذف کرد جوابگو نخواهد بود بلکه با این گونه پدیده ها کنار آمد و شرایط محیط را برای حل مسالمت آمیز این نوع پدیده فراهم آورد تا از بدبینیهای بیمورد در امور کل نظام کاست و به عبارت بهتر علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد.
گفتار دوم: شباهت جرم سیاسی و جرم مطبوعاتی
جرایم سیاسی و مطبوعاتی بالقوه ممکن است در زمرهی جرایم عمومی قرار گیرند در چنین صورتی رسیدگی به این جرایم علیالاصول در صلاحیت دادگاههای کیفری عمومی میباشد. به عبارت بهتر میتوان گفت هدفی که در ارتکاب جرایم سیاسی و یا اقدامات مطبوعاتی دنبال میشود برای تضعیف شخصیتهای سیاسی است که در رأس آن قدرت قرار دارند. اقدامات و اعمال ارتکابی از آن جهت که احتمالاً آرامش و نظم و امنیت عمومی را بر هم زده است به عنوان جرم عمومی تلقی میشود و مستلزم رسیدگی قضایی است ولی از آن جهت که مخالفت و اعتراض مردم را به رویه و طرز عمل زمامداران نشان میدهد (به شرط آنکه این مخالفت به دور از جاه طلبیهای شخصی و گروهی باشد) جنبهی سیاسی دارد و در این خصوص موضوع باید مورد ارزیابیهای منصانهی عموم جامعه (نه دولت) قرار بگیرد.
فتح باب آزادی مطبوعات در هر جامعه منتهای آرزوی کسانی است که طلب آزادی برای تحقق دموکراسی و حاکمیت مردماند و در سایه این آزادی است که آرمانهای فکری، مذهبی، سیاسی و حق انتقاد، مخالفت و امکان برخورد اندیشه های سازنده محقق میشود در واقع این مجرم سیاسی است که مطبوعات را هدایت و خط مشی میدهد و در راستای اهداف آزادیخواهانه و مطبوعات است که مجرم سیاسی تربیت میشود. برای تحقق دموکراسی در واقع این دو خواه و ناخواه در یک طول و عرض قرار میگیرند و در واقع تنها سلاح مجرمین سیاسی مطبوعات است که میتواند با توسل به آن به مردم آگاهی دهد و ایرادات نظام حکومتی را گوشزد کنند تا سردمداران حکومتی در مقابل مردم پاسخگو باشند در واقع مطبوعات اگر به درستی معرفی و اداره شوند میتوانند به عنوان چشم و گوش مردم و چراغ روشنگر آنان در جهت رسیدن به اهداف ملّی باشند امّا در بسیاری از موارد چون سخنان و کارهای مطبوعاتی در دایره ادارهی مجرمین سیاسی باب میل سردمداران حکومتی نیست به مقابله با آنان میپردازند غافل از آن که راه حل مشکل حذف صورت مسأله و مشکل نیست بلکه حل و تمرین آن است مانند تمرین آزادی نه محدود کردن آزادی.
فصل سوم: بررسی قوانین مربوط به جرایم سیاسی
گفتار اول: قوانین و مجازات جرایم سیاسی در ایران قبل از انقلاب اسلامی
در این بخش با ذکر نمونههایی از موارد قانونی دوره قبل از انقلاب به دقت نظر قانونگذار و جایگاه و مقام جرایم سیاسی در آن دوره میپردزیم تا شاید بتوان روشنگر مسائلی چند مورد این جرم باشد :
اصل شصت و نهم متون قانون اساسی مشروطیت :
«مجلس شورای ملّی یا مجلس سنا تقصیر وزرا را در محضر دیوانخانه عنوان خواهد نمود و دیوانخانه مزبور با حضور تمام اعضاء مجلس محاکمات دائره خود محاکمه خواهد کرد مگر وقتی که به موجب قانون اتهام و اقامه دعوی از دائره ادارات دولتی مرجوعه به شخص وزیر خارج و راجع به خود وزیر باشد.» در این بند از قانون اساسی دورهی مشروطیت مشاهده میشود که فرد و مجرم سیاسی از اعضای خود دولت حاکمه باشد و در واقع بیشتر به تخلف وزرا در قالب یک جرم خاص سیاسی میپردازد آن هم به خاطر این که سمت و شغل فرد سیاسی میباشد جرم ارتکابی از سوی وی سیاسی محسوب میشود و این بند جزء ابتدائیترین نمونه های جرم سیاسی در قوانین ایران میباشد.
اصل هفتاد و نهم قانون اساسی مشروطیت :
«در مورد تقصیرات سیاسی و مطبوعاتی هیأت منصفه در محاکمه حاضر خواهند این اصل ترجمه ماده ۱ قانون اساسی بلژیک میباشد که مقرر میدارد: «هیأت منصفه در تمام موارد جنایی و جرایم سیاسی و جرایم مطبوعاتی شرکت خواهند کرد.
در این اصل به وضوح مشخص میشود که بعد از چند اصل از قانون اساسی قانونگذاران پی به ماهیت جرم سیاسی برده و هیأت منصفه را از قانون کشور بلژیک اکتساب کرده و در این مورد برقرار میدارند ولی به علّت تقلید کورکورانه این بخش قبل از این که تعریفی از جرم سیاسی داشته باشیم وارد قانون کشور ما شده و تنها آن بخش از قوانین کشورهای خارجی که با سلایق شخصی افراد سازگاری داشته به قوانین ما رخنه کرده و در این مورد بهتر است به حضور هیأت منصفه در قوانین و مجازات کشور بلژیک در مورد جرایم جنایی نیز توجه کرد. قانون مجازات مجرمین علیه امنیت و استقلال مملکتی مصوب سال ۱۳۱۰ که در این قانون برای تأسیس و شرکت در احزاب سلطنت مشروطه مجازات جنایی برقرار شد.
در قانون مجازات عمومی مصوب ۱۳۰۴ در طی چند ماه به بیان احکام راجع به جرایم سیاسی پرداخته بود. ماده ۲۶ احکام تکرار جرم دربارهی اشخاصی که به واسطهی ارتکاب جرم به مجازات سیاسی محکوم شدهاند جاری نخواهد شد.» ماده ۵۴ «جنحه و جنایات سیاسی مطلقاً و همچنین جنحه و جنایات که در اثنای انقلابات سیاسی واقع شود ممکن است مورد عفو عمومی قرار گیرد ولی در هر مورد قانون مخصوص باید اجازهی آن را بدهد.» ماده ۵۵ «در جرایم سیاسی پادشاه میتواند نظر به پیشنهاد وزیر و تصویب رئیس الوزرا تمام یا قسمتی از مجازات اشخاص را که به موجب حکم قطعی محکومه صالحه محکوم شدهاند عفو نماید و نیز میتواند در جریان غیرسیاسی مجازات اشخاص را که محکوم به اعدام شدهاند را تبدیل به حبس با اعمال شاقه نماید و مجازات اشخاص را که محکوم به اعدام شدهاند را تبدیل به حبس با اعمال شاقه نماید و مجازات سایر جرایم را یک درجه تخفیف بدهد و یا قسمتی از آن را تا ربع عفو کند.» که نمونه شبیه به این ماده را به کمی تغییر امروزه در قوانین خود شاهد هستیم امّا آنچه که بیشتر در قوانین آن دوره مشاهده میشود این است که سوء قصد به حیات افراد در هیچ مورد جرم سیاسی محسوب نخواهد شد. بدین ترتیب ملاحظه میشود که اگر بر فرض فرد مورد نظر از مقامات زمامدار باشد و انگیزه مرتکب را در قتل زمامداران سیاسی بدانیم (تلقی به جرم سیاسی) با تصرح حکم کشتن افراد (ولو مقامات زمامدار) از زمره جرایم سیاسی خارج است.
ماده ۵۹ همان قانون اگر اشخاصی که برای ارتکاب جرم سیاسی محکوم به حبس تأدیبی میشوند در ظرف یک سال از تاریخ اتهام مجازات به اشخاصی که برای ارتکاب همان جرم محکوم به مجازات جنایی میشوند در ظرف ۵ سال از تاریخ ابهام مجازات مجدداً محکومیت جزایی نداشته باشند به اعاده حیثیت نائل شده و محکومیت آنها از سجل جزایی محو خواهد شد.
تبصره ۸ قانون محاکمه وزیران مصوب ۱۳۰۷ مقرر میدارد در مورد تقصیرات سیاسی هیأت منصفه حضور خواهد داشت.
گفتار دوم: قوانین و مجازات جرایم سیاسی در ایران بعد از انقلاب
ماده واحد لایحه قانونی رفع آثار محکومیتهای سیاسی مصوب ۸/۱/۸۵ شورای عالی انقلاب (محکومیت کلیه کسانی) که به عنوان اتهام اقدام علیه امنیت کشور و اهانیت به مقام سلطنت و ضدیت با سلطنت مشروطه و اتهامات سیاسی دیگر تا تاریخ ۱۶/۱۱/۱۳۷۵ به حکم قطعی محکوم شدهاند کامن لم یکن و ملغیالاثر تلقی میشود کلیهی آثار قبلی محکومیت مزبور موقوفالاجراء خواهد بود. در ماده ۶ لایحه قانون تشکیل دادگاههای فوقالعاده رسیدگی به جرایم ضد انقلاب آمده است: هر کس خواه مستقلاً خواه با حمایت خارجی بر ضد حکومت جمهوری اسلامی ایران مسلحانه قیام نماید به اعدام محکوم میشود. در این بیان با کمی تغییر شکلی مصداق محارب دارد و نمیتوان آن را با جرم سیاسی در هم آمیخت.
مهمترین قانونی که مقررات مربوط به جرم سیاسی باید در آن فکر شود قوانین مربوط به مجازات اسلامی که بعد از انقلاب اسلامی چندین قانون در این رابطه وضع گردید ولی هیچ کدام تصریحی به این جرایم نکردهاند در این قوانین مصادیق جرم سیاسی ذکر شده ولی از نامگذاری آنها و تصریح بر سیاسی بودنشان ذکری به میان نیامده است.
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اصل صد و شصت و هشت که تا به امروز هیچ اقدامی برای عملی کردن این اصل صورت نگرفته و باعث صوری بودن قانون شده است قانون بازسازی نیروی انسانی وزارتخانهها و مؤسسات دولتی و وابسته به دولت مصوب ۵/۷/۱۳۶۰ لایحه قانونی احتساب سابقهی خدمت محکومین سیاسی مصوب ۲۲/۵/۱۳۵۸ شورای انقلاب آئین نامه دادسرا و دادگاههای انقلاب مصوب ۲۷/۳/۱۳۵۸ شورای انقلاب قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب ۱۵/۱۴/۱۳۷۲ و آئین نامه اجرایی آن مستناد قانونی دیگر مربوط به جرایم سیاسی همکاری با ساواک سازمان اطلاعات و امنیت کشور که به عنوان وزارت اطلاعات امروزی عمل میکرد و خطرات تلحی از این سازمان در اذهان عمومی مردم وجود دارد چرا که به عنوان سرکوبگر داخلی انجام وظیفه میکرد تا حافظ امنیت کشور و جامعه در دفاتر حفاظت در اجرای برنامههای خاص ساواک که تحت نظر شاخص شاه انجام وظیفه میکرد و توسط یکی از معاونین وی اداره میشد فعالیت مؤثر در تحکیم رژیم گذشته و حزب منطقه رستاخیز و در این مورد نقطه نظر جالب در اینجاست که فعالیت باید مؤثر باشد چرا که چون این حزب توسط خود شاه به وجود آمده بود و همه مجبور به عضویت در آن بودند و گرنه حکومت خود ویزایی را برای افرادی که عضو نبودند تهیه و مجبور به ترک خاک ایران میکرد، بنابراین باید تنها افراد فعل و مؤثر را شامل این بند دانست.
ارتباط جاسوسی با دول بیگانه و یا سازمانهای جاسوسی خارجی و در اینجا بله این نکته اشاره نشده است که اگر جاسوسی به ضرر یک کشور ثالث و به نفع کشوری غیر از ایران باشد نه کشور دیگرعضویت در تشکیلات فراماسونری و سازمانهای وابسته و مشابه در آن دوره تشکیلاتی وجود داشت که اکثراً توسط افراد فئودال اداره میشد و نوعی پایگاه برای کشورهایی مانند برتیانیا و روسیه (شوروی سابق) بود که خط مشی آن کشورها در ایران دنبال میشدند و گرایشهای مردمی را هر کدام سعی میکردند به طرف خود جلب کنند تا از حمایت داخلی برخوردار باشند.
نمایندگی مجلس شورای ملّی و سنای سابق و مؤسسات بعد از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و نیز داشتن مشاغل وزیران و معاونت وزارت و سفارت و استانداری رژیم سابق پس از خرداد ۴۲ تا ۲۲ بهمن ۵۷ این بند نیز به آن دلیل است که اکثر افراد مجلس فرمایشی بوده یا توسط اقلیت حاکم انتخاب شده بود و مشروعیت قانونی نداشته و اکثراً از میان خود اعمال حکومتی بودهاند البته نباید فراموش کرد که در میان این افراد افرادی نیز وجود داشتند که قبل از ۲۲ بهمن از مقام خود کناره گیری کردند و بعد در سیستمهای مشابه به کار گمارده شدند.
ب ـ جرایم مربوط به بعد از انقلاب اسلامی :
قیام علیه جمهوری اسلامی به هر نحو در بردارندهی هر عملی که شاید از روی سهو یا سهل انگاری صورت گیرد را نیز شامل میشود. همکاری با قوای نظامی نظامی بیگانه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران همانند مزدورانی که در جنگ تحمیلی علیه ایران فعالیت جاسوسی میکردند عضویت در سازمانهای جاسوسی علیه جمهوری اسلامی ایران و یا کسب اطلاعات محرمانه به نفع دول بیگانه یا گروه های داخلی که فعالیت آنها ممنوع اعلام گردیده به مانند برخی از احزاب بعد از انقلاب که فعالیتشان ممنوع شد.
فعالیت به نفع گروههایی که فعالیت آنها ممنوع اعلام گردیده است در محیط اداره ارتکاب اعمال مغایر با جمهوری اسلامی ایران از قبیله شایعه پراکنی از مصادیق بارز این مورد نشر اکاذیب توسط مطبوعات میباشد اعمال زور مسلحانه برای به دست آوردن امتیازات فردی و یا گروهی و یا فردی برای تحمیل مقاصد نامشروع و یا به دست آوردن امتیازات غیرقانونی قاچاق اسلحه و مهمات که برای گروه های معارض با نظام اغلب صورت میگرفت و موجب مبارزات مسلحانه داخل شهرها میشد افشای اسناد و اسرار نظامی که امروزه در قانون مجازات اسلامی برای اینگونه موارد قوانین خاصی وضع شده است از بین بردن یا اخفای غیرمجاز مدارک و اسناد دولتی اعم از محرمانه و غیر آن قبل و بعد از انقلاب اسلامی به کار بردن قلم و بیان هر گونه تبلیغ علیه جمهوری اسلامی به صورتی که در قوانین جمهوری اسلامی ممنوع اعلام شده باشد. این مورد را میتوان صریحترین و بارزترین مورد در جرم سیاسی تلقی کرد همانگونه که در فصول بعدی خواهیم دید نظام اغلب اینگونه افراد را با قوانین شدیدتری که شامل جاسوسان و مبارزان مسلح علیه نظام صورت میگیرد مجازات میکند که قریب به اکثریت نیز قشر فرهیخته و اندیشمند جامعه هستند و این عمل دور از نظام حقوق بشر است و اغلب موارد به علّت عدم قانون مصوب در این مورد باعث تعدیگری نظام حاکم میشود چرا که به اسم عدالت دیگر منافات داشته باشد.
بخش سوم:
آثار جرم سیاسی در اجتماع
و حقوق
فصل اول: بررسی تفکرات اجتماعی در مورد مجرم سیاسی
نگاهی اجمالی به پدیدهی مجرم سیاسی در جوامع مختلف اغلب به این نکته اتفاق نظر دارند که اکثریت مجرمین سیاسی قشر دانشگاهی روشنفکر جامعه هستند که همیشه با دیدی اصلاح طلبانه و منتقدانه به مبارزه با اعمال حاکم میپردازند هرگز سر تسلیم بر حکومتهای مستبد بر نمیتابند.
گرامشی معتقد است که روشنفکران وابسته به طبقات گاهی استقلالی نسبی به دست میآورند براساس چنین استقلالی است که این طبقه میتواند نقش هدایت توده ها را ایفاء کند. جلوه افراطی این قضیه مثل زمامت کلیسا در دوران قرون وسطی ای است که در آن پدران روحانی بر توده ها و اشرافیت و زمین داران حکومت میکردند درست مثل بخشی از روحانیت در این سرزمین که به بازار تحکم و از آن ریختن بر سر و در حمام تا نحوهی توزیع پول در بازار دخالت میکرده است پس روشنفکر در هر کسوت و مرامی نباید از دایره تعادل پا فراتر بگذارد. روشنفکر میتواند در نحوهی توزیع قدرت و چگونگی تولید نقشی محوری بازی کند یکی از شروط اساسی این طبقه در چنین نقشی آن است که هیچ گاه از سوی خود بر جدایی کامل از طبقات کارگری و عمومی جامعه و غیره تأکید نکند. هر چند یک کارگر دوست دارد مثل یک روشنفکر مستقل بیندیشد تا بتواند آرزوهای کارگران را عملی کند.
بنده فکر میکنم هر چقدر به سمت روشنفکران متمایل شویم که ارتباطشان با توده های قویتر است و در راستای حلی مسائل اجتماعی در حرکتند درجه استقلال واقعی روشنفکران را بیشتر لمس میکنیم. چنین استقلالی را از آن جهت در جامعه حس میکنیم که به معنای واقعی میتوانند قدرت را نقد نمایند کسانی که نظم موجود را نمیتابند و در جستجوی یافتن ایرادهای همین نظم موجود هستند. روشنفکران وقتی قدرت را تا مغز استخوان به چالش میطلبد چهره مستقل خود را ظهور میرسند در شرایطی که یک روشنفکر از کارگران فاقد قدرت حمایت میکند میتواند ادعا کند که از زیر سطلهی سیاسی خارج شده است. بعضی از روشنفکران سیاست گریز ادعای عجیبی را مطرح میکنند آنها خیال میکنند که آزادی و رهایی روشنفکر در گروه ضد سیاسی بودن است و این در حالی است که آن کسی که از چهارچوبهای سیاسی جامعه فرار میکند به دست و پای خود زنجیر میکشد نه کسی که به مبرمترین و آزاردهندهترین مسائل اجتماعی واکنش نشان میدهد چنین استقلالی بسیار مخرب و زیانبار است. به نظر بنده آن چیزی که میتواند رهایی روشنفکر را تضمین کند رها شدن از برخورد با مسائل سیاسی مردم نیست بلکه رها شده از دست قدرتمندان سیاسی موجود است.
روشنفکران غیرسیاسی اغلب خدمتگزاران وضع موجود در جامعه توتالیتی بودهاند در یک زمان روشنفکر تلاش میکند تا نقشی چون سیدجمال الدین ایفاء کند و در زمان ما چند نامه هم به رئیس جمهور مینویسد. به هر حال دغدغه خاطرش او را وا میدارد در پی راه های مختلفی برای اصلاح باشند پس روشنفکران قدردانی سیاسی موجود حفظ کنند چنین روشی است که ما را میدارد از برخی روشنفکران قدردانی کنیم. آبشخور زندگی یک روشنفکر باید مستقل باشد به ویژه وفاداری به اندیشه ها و جهتگیری نسبت به حل معضلات اجتماعی میتواند خصلت مسئولیت واقعی روشنفکر را بروز دهد.
گفتار نخست: تاریخچه پدیده روشنفکری
نسل اول روشنفکری تجدیدگرایی ایرانی الگوی دموکراسی را از غرب نگرفت بلکه الگوی دولت متمرکز و خودکامه را گرفت که در سده هیجدهم دارد. همانطور که میدانیم سدههای هفدهم و هیجدهم در تاریخ اروپا به عنوان عصر استبداد روشنگرانه شناخته میشود یعنی سیطره حکمرانانی که از قیود قانونی مسیحی و نظارت کلیساها شده و دولتهایی به شدت متمرکز و خودکامه پدید آورده بودند شاخصترین ایشان فردریک کبیر در پروس بود.
این اولین الگوی سیاسی غرب بود که ابتداء در روسیه و سپس در عثمانی و در مرحله بعد در ایران جاذبهی فراوان یافت. اقدامات پطر و کاترین کبیر روسیه به تاثی از همین الگوی اروپای غربی بود بسیاری از اقدامات که دیوان سالاران و رجال تجددگرایی ایرانی در دوران ناصری اوج گرفت و سرانجام در ناکامیهای پس از انقلاب مشروطه در قالب آرمان دیکتاتور مصلح سر بر کشید و به استقرار حکومت پهلوی انجامید.
تفکر لنینی به دلیل گسترش جنبشهای مارکسیستی، این مفهوم از روشنفکری در اروپای غربی و سایر نقاط جهان رواج یافت و در ایران نیز از دوران مشروطیه باب شد. تلقی روسی لنینی از مفهوم روشنفکری در ایران تا به امروز پا برجاست و در گفتمان فکری مطبوعات پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ نیز خودنمایی کرد. در این شیوه نگرش روشنفکری با «اپوزیسیون» و «پیشتاز سیاسی» یکسان انگاشته میشود و به این نیروها سیاسی اطلاق میگردد که خواستار دگرگونی وضع موجود و تحقق آرمانها و ایدهآلهای خود هستند.
روشنفکران گروه های اجتماعی معنی هستند که بر اساس اشتراک در نوع حرفهی خود از سایر گروه های اجتماعی متمایز میشوند. این تعریف برای واژهی روشنفکری هیچ نوع موضع گیری سیاسی خاص، ارتجاعی یا مترقی و محافظه کارانه یا انقلابی قائل نیست و این مفهوم را صرفاً بر اساس کارکردهای اجتماعیاش شناسایی و تبیین میکند. در این مفهوم، روشنفکر به اعضای گروه های اجتماعی معینی اطلاق میشود که به حرفههای فکری اشتغال دارند و کارکرد اصلی ایشان آفرینش و تولید فکری و امور مرتبط با این حوزه است. استاد دانشگاه، معلم، دانشجو، روزنامه نگار، نویسنده، ادیب، شاعر فیلسوف، اندیشه پرداز سیاسی، عالم اجتماعی، محقق و غیره همه به عنوان روشنفکر یعنی شاغلین فکری جامعه شناخته میشوند صرف نظر از اینکه دیدگاه و موضع سیاسی ایشان چه باشد. اگر برای روشنفکر کارکرد یا رسالتی قائل شویم باید همان تولید فکری را در نظر بگیریم و اگر دگرگون سازی سیاسی را به عنوان رسالت او فکر کنیم در واقع روشنفکری را با احزاب و نیروهای سیاسی گرفتهایم.
گفتار دوم: مفهوم روشنفکری
آیا تغییر و اصلاح در ساخت و بافت جامعه به دست روشنفکران و نخبگان و از بالا انجام میشود یا بر اثر تحول در زمینه و بستر اجتماعی از پائین؟
در دو سده اخیر برخی روشنفکران ایران میخواستند در ساخت و بافت جامعهای که در برخی موارد در صدد آن قرار میگرفتند اصلاحاتی بکنند و تغییراتی دهند گرچه اینان در وجدان تاریخی توفیقاتی به دست آوردند و نامشان به نیکی بر صحنه روزگار برجا مانده امّا خود قربانی خواسته ها و بستر نامساعد اجتماعی شدند اول سخن اینکه مقوله روشنفکری چیزی نیست که با بیانی چند و نگرش صغار بتوان در مورد آن به کنکاش پرداخت و در واقع سوق دادن ذهیت افراد به این مسئله کاری پس دشوار بوده و همت بلندی را میطلبد، امّا آن مفهومی را که در مرحله اول از کلمهی روشنفکری استعمال میشود دسته و گروه خاصی را در بر میگیرد که در هر صورت خودی و بیخودی پیشرفت و توسعه را به همراه خواهد داشت، حال هر کدام با شرایط خاص خودش.
روشنفکری (انتلی گنسیا) نخستین بار در روسیه و در قرن ۱۹ بکار رفته بود، این تعبیر دربارهی کسانی که به کار میرفته که از دانشگاه خارج شده و در محیط بیرون فرهنگ و معارف غربی را درس میدادند، این افراد دستهی اندکی بودند و طرز تفکر علمی و آزادیخواهانه داشته و مردم را به سوی انقلاب سوق میدادند. انقلابی که در اینجا مدنظر روشنفکران بوده به معنی بازگشت به شرایط مطلوب زندگی نه انقلاب به معنی پیوی و ویرانی و آشوب. در یک سدهی اخیر بارها روشنفکرانی در ایران پدیدار شده به روشنفکری پرداخته که در بسیاری از موارد به علّت ناآگاهی مردم در جامعه کاری از پیش نبرده و در دام حکومتها گرفتار آمدهاند ولی آنچه در اینجا قابل تأمل میباشد برخورد اقشار مختلف جامعه با اینگونه افراد و اشخاص میباشد. گروه اول در برخورد با روشنفکران افرادی انحصارطلب و خودکامه تشکیل میدهند که به علّت ناتواناییهایی که در زمینه های مختلف فکری و استدلالی و کاستیهایی که در مقابل روشنفکران عصر خود داشتند اقدام به تخریب آنها نمودند که در خیلی موارد روشنفکران را تا حد مرگ نیز همراهی کردند. اینگونه افراد خودکامه گرا با بهره گرفتن از احساسات و تعصبات ملّی و مذهبی مردم نسبت به اینگونه افراد بدبینی کردهاند که البته در عصر حاضر توفیقات کمی را به دست آوردهاند. ناتوانی این افراد باعث شده است تکذیب افکار عمومی و با چسباندن مارک ضددینی و ملّی و اعمال غیرخودی و در خدمت بیگانه آنها را منزوی و از بستر جامعه دور سازند.
دستهی دوم، آنهایی که به علت گرفتاری به عوامیت و جهل، از درک روشنفکران غافل هستند جوهر وجودی این افراد را ندارند اینگونه گروه های عوام هم خود را در آتش جهل میسوزانند و هم دیگران را البته این ناآگاهی نیز برگرفته از خفگان و تاریکخانه اشباح دولتی میباشد.
دستهی سوم؛ فرمانروایان و حاکمان میباشند که هر کجا روشنفکری را بر منافع خود مضر بداند سرکوب و هر کجا به نفع خود بدانند معروف میکنند ولی در کل حکومتیها روشنفکری را بر نمیتابند و آن را در هر شکلی باشند به زعم خود نمیدانند. در یک سدهی اخیر کمتر در ایران روشنفکران غیرخودی روئیده و از ریشهی خودی آب غیرخودی را نوشیدهاند در این مورد میتوان به روشنفکرانی اشاره کرد که در دورهی بعد از مشروطه به دست بیگانگان پرورش یافته و با تجددگرایی مفرط سعی در گمراهی نهضت مشروطه را داشتند. تفکر اینگونه افراد هر چند روشن و مبیّن جامعه مدنی و دینی بود ولی پیش ساخته ذهن غربیان و جایگزینی تفکر نو و بدیع ایرانی گذشته و روشنفکر ایرانی را مرغوب خود سازد که این پدیده تا آخر حکومت رضاخان ادامه داشت هر چند از این دوران افرادی همچون سیدجمال الدین اسدآبادی، ملک الشعرای بهار و … وجود داشتند.
اواخر حکومت محمدرضا شاه سیر تحول روشنفکری جان تازهای یافت و روشنفکران هر چه بیشتر از پیش در بطن جامعه نفوذ کرده و توانستند برای نخستین بار فکر بلیغ و زیربنای مستحکم آماده سازند. یکی از بارزترین و شاخصترین افراد را میتوان دکترعلی شریعتی اسطورهی روشنفکران مردم ایران زمین قلمداد کرد که هر چند انتقادات غیرمنصفانهای بعدها در مورد ایشان از سوی متعصبین کوتاه بین انجام شد با وجود این تفکر مملو از بلاغت در رسالت وی در هر زمان و در هر مکان ایشان را در زمره روشنفکرانی قرار داد که همیشه حرفی برای گفتن دارند با وجود اینکه میتوان در عصر حاضر اکثریت مردم جامعه را روشنفکر واقعی را کسی میتوان تلقی کرد که جاهل متعصب و دانشمند بیایمان و گمراه نباشد ، مصلحت را بر حق ترجیح ندهد، شمشیر در غلاف و زبان در تعقل دارد و آب را از سرچشمه بخواهد نه از چشمه، با این تفاسیر و تعابیر روشنفکران به دو دسته تقسیم میشوند: روشنفکرانی که فقط فکر روشن و بدیعی دارند و اغلب بیانگر فکر روشنی هستند و تنها سایه آن را بر میتابند و دستهی دیگر آنهایی که صاحب فکر و اندیشه نو بوده و دارای بینش و منش خاص خود هستند این دسته شامل آنهایی میباشند که در طول تاریخ در تقابل با عالی جنابان بوده و برتری هر کدام بر دیگری سرنوشتی متفاوت برای جامعه و مردم به همراه داشت. در طول تاریخ ایران بارها مشاهده شده است که در هر برههی زمانی که روشنفکرانی در جامعه ظهور کردهاند جامعه همراه با اصلاحاتی بوده است این اصلاحات بیشتر در پیکرهی نظام حاکم بوده است.
گفتار سوم: نظر اجتماع در خصوص روشنفکر یا مجرم شناسی
در این کار تحقیقی بنده برآنم که تبیین و تثبیت کنم که اکثریت مطلق مجرمین سیاسی قشر روشنفکر و متعهد جامعه هستند نه یک مشت مزدور و خائن و آشوب طلب که به فکر منافع خود هستند و با وزش باید به این سو و آن سو در حرکتند.
بدین خاطر با بیان چند تمثیل در مورد مجرمین سیاسی در پی به تصویر کشیدن روشنفکران جامعه زمان خود هستم، ابتداء با یکی از مجرمین سیاسی قبل از انقلاب شروع میکنم. (دکترحسین فاطمی)
دکترفاطمی آنچنان که دکترمحمد مصدق تصریح کرده است نخستین کسی بود که پیشنهاد ملّی شدن صنعت نفت را مطرح کرده و البته کنیه استعمار انگلیس را از خود آنچنان برانگیخت که لندن در سال ۱۳۳۲ و چند ماه قبل از دستگیریاش اعدام بیرحمانه فاطمی را بهترین راه حل برای حذف او عنوان نمود. در این مطالب ما میکوشیم کوششهای سیاسی زنده یاد دکتر حسن فاطمی را در عرصه مطبوعات مرور کنیم. آنجا که فاطمی با علم به نقش (چرخ دنده) و (رکن چهارم) دموکراسی همه صراحت، شجاعت، جسارت و صداقت خویش را پاس داشت منافع ملّی به کار میگیرد هیچ خط قرمزی برای فاطمی جز منافع ملّی ایران وجود نداشت و همه توان خویش را به کار میگرفت تا در عرصه مطبوعات نیز همچون عرصه سیاست خدمتگذاری صدیق برای ایران باشد او با یک دست در ساخت قدرت و با دست دیگر در عرصه عمومی انرژی خویش را مصرف آزادی، دموکراسی و استقلال میهن خود میکرد و بیهوده نیست که اگر هم حاکمیت (شاه) و هم بیگانه (انگلیس) او را مرده میخواهند. در جامعه نیز امثال شعبان جعفری از هیچ حمله و آسیبی به او پرهیز نمیکنند (خدا، ایران، آزادی) عنوان نخستین سرمقالهی باختر به قلم دکتر فاطمی بود مردمی که نقطه عزیمتی جزء آزادی نداشت در اوج فقر و فلاکت مردم ایران در بهبود به جنگ و اشغال کشور، نوشت (به امید خدای بزرگ برای خدمت به ایران و فداکاری در راه آزادی، قلم به دست گرفته، قدم به میدان گذاشتهایم) از مشکلات و موانعی که در این راه داریم، آگاهیم و خود را برای مقابله با آن حاضر ساختهایم …) اولین و مهمترین وسیلهی ما برای حفظ ایران، داشتن آزادی است. ایران را باید ایرانی حفظ کند یعنی توده ایران، یعنی تمام افراد ایرانی و توده و اجتماع تا آزاد نباشد و آزادی نداشته باشد نمیتواند به وظیفهی خود عمل کند پس میگوئیم هر کس آزادی مشروع ملّت ایران را محدود کند به استقلال ایران لطمه زده و هر کسی به استقلال ایران لطمه زند خائن و پلید است. (باختر) در کنار (مرد امروز) به نقد شدید کابینه سهیلی پرداخت فاطمی در ۲۱ خرداد خطاب به حاکمیت نوشت (برای خفقان افکار دست و پا نکنیم به فکر فشار بیشتر نیفتید، زنجیره های تازه برگردن مردم نگذارید، زیرا این جنب و جوش آخری شما را حرکت مذبوحانه میدانیم و میبینیم که دستهای اجتماع برای انتقام گرفتن به طرف شما دراز است).
قلم جسور و صادق فاطمی در شماره ۱۹۹ باختر (۲۵ خرداد ۱۳۲۲) مینویسد: (کشته های راه آزادی! وظن! شهدای مشروطیت! گرد هم آیند و از خاک سر بردارید، از قبر سر بیرون آرید و کفن را بدرید و تماشا کنید که … حتّی محمدعلی شاه و رضاشاه نیز با این صراحت و وقاهت به نقض قانون اساسی لبت نگشودند… کجای این رژیم ما مشروط است که … فریاد تهدید مطبوعات را بلند میکنند) با شروع نخست وزیری دکتر محمد مصدق و در اردیبهشت ۱۳۲۰ دکتر فاطمی به عنوان معاون سیاسی و پارلمانی نخست وزیر مشغول به کار میشود امّا حضور او در ساخت قدرت، مانع از فعالیت مطبوعاتی مستقلش میشود. مرحوم محمدعلی سفری از همکاران دکتر فاطمی در باختر امروز نقل میکند: (به دیدارش رفتم و مشکل کار خود را با صراحت عنوان کردم و گفتن ما تا به حال تکلیف خود را میدانستیم. یک روزنامه مخالف دولت و انتقادی، امّا حالا وضع فرق کرده است شما معاون نخست وزیر هستید و (باختر امروز) عملاً ارگان (جبهه ملّی) است که رهبر آن رئیس دولت است. دکتر فاطمی خطاب به هیئت تحریریه گفت که روزنامه بدون در نظر گرفتن سمتی که وی در دولت دارد و یا موقعیت جبهه ملّی و دکتر مصدق مانند گذشته راه خود را خواهد رفت. در روزهای پایانی آذرماه ۱۳۳۰ دکترفاطمی از معاونت نخست وزیر استعفاء میدهد و راهی مجلس هفدهم میشود. قلم تیز و صریح او، همچنان در سرمقالههای باختر امروز، تأمین منافع مالی را با تمام وجود پی میگیرد در روزنامه (مرد امروز) سخن میگفت، هدف گلوله قرار میگیرد و جان سالم به سر میبرد و بعد از چند ترور نافرجام فاطمی یا سر مقاله ۲۶ مرداد، به عنوان (خائنی که میخواست وطن را به خاک و خون بکشد، فرار کرد) مستند دیگری در اختیار دادگاه نظامی قرار داد. امّا رویداد تلخ به واقعیت پیوست؛ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ جشن ملّی هدف اتفاق نظر لندن و واشنگتن قرار میگیرد باختر امروز نخستین مکانهایی است که هدف حمله اوباش اجرایی کودتا واقع میشود.
در جدول فوق مقادیر پارامتر استاندارد برای هر یک از عوامل بدست آمده که نشان دهنده بار عاملی آنها روی متغیر پنهان مربوطه ترسیم گردیده است. بنابر این نتایج بدست آمده از تحلیل عاملی فوق و بررسی بارگیری گویه ها حاکی از تایید ساختار نظری و اصلی مدل فوق دارد. در جدول فوق خلاصه ای از خروجی های نرم افزار AMOS18 در رابطه با ضرایب هریک از مسیرها و میزان تبیین کنندگی و ارتباط برای هر مسیر نشان داده شده است. بنابراین ضرایب هر مسیر نشان دهنده میزان ارتباط هر یک از ابعاد روی متغیر پنهان می باشد. در قسمت پیوست،تاثیرات مستقیم و غیر مستقیم و ماتریس کواریانس و ماتریس همبستگی و ضرایب رگرسیونی استاندارد و غیر استاندارد به صورت مفصل نشان داده شده است. در زیر به توضیح هریک از شاخص ها پرداخته می شود:
۱- NFI (شاخص نرم شده برازندگی)[۲۸]:
بنتلر و بونت مقادیر NFI برابر یا بزرگتر از ۹/۰ را در مقایسه با مدل صفر،به عنوان شاخص خوبی برای برازندگی مدل های نظری توصیه کرده اند.مقدار NFI در این مدل برابر با ۹۳/۰ می باشد که حاکی از برازش خوب مدل می باشد. فرمول محاسبه NFI بصورت زیر است:
۲- RFI (شاخص نسبی برازندگی)[۲۹]
بالون(۱۹۸۶)، مقادیر RFI نزدیک به ۱ را به عنوان شاخص خوبی برای برازندگی مدل های نظری توصیه کرده اند. مقدار RFI در این مدل برابر با ۸۹۴/۰ می باشد که حاکی از برازش خوب مدل می باشد. فرمول محاسبه RFI بصورت زیر است:
۳-IFI (شاخص فزاینده برازندگی)[۳۰]
بالون(۱۹۸۹)، مقادیر IFI نزدیک به ۱ را به عنوان شاخص خوبی برای برازندگی مدل های نظری توصیه کرده اند. مقدار IFI در این مدل برابر با ۹۶۱/۰ می باشد که حاکی از برازش خوب مدل می باشد. فرمول محاسبه IFI بصورت زیر است:
۴- TLI (ضریب تاکر- لویس)[۳۱]
بالون(۱۹۸۹)، مقادیر TLI نزدیک به ۱ را به عنوان شاخص خوبی برای برازندگی مدل های نظری توصیه کرده اند. مقدار TLI در این مدل برابر با ۹۴۰/۰ می باشد که حاکی از برازش خوب مدل می باشد. فرمول محاسبه TLI بصورت زیر است:
۵- CFI (شاخص تطبیقی برازندگی)[۳۲]
بنتلر و بونت(۱۹۸۰)، مقادیر CFI نزدیک به ۱ را به عنوان شاخص خوبی برای برازندگی مدل های نظری توصیه کرده اند. مقدار CFI در این مدل برابر با ۹۶۱/۰ می باشد که حاکی از برازش خوب مدل می باشد. فرمول محاسبه CFI بصورت زیر است:
۶- RMSEA (ریشه دوم برآورد واریانس خطای تقریب)[۳۳]
مقدار RMSEA که به واقع همان آزمون انحراف هر درجه آزادی است، مقادیر کمتر از ۱/۰، نشان دهنده خطای معقولی برای تقریب در جامعه است. مقدار RMSEA در این مدل برابر با ۰۷۳/۰ می باشد که حاکی از برازش خوب مدل می باشد. فرمول محاسبه RMSEA بصورت زیر است:
Paper presented at the Annual Spring Meeting of the Psychometric Society, Iowa City.
در پایان مدل مربوطه پس از تجزیه و تحلیل های انجام شده و ضرایب رگرسیون هر مسیر در زیر ترسیم گردیده است:(در سطح خطای ۰۵/۰ معنی دار است)
شکل۴-۳- مدل عملیاتی تحقیق
۴-۶) نتیجه گیری:
همانطور که گفته شد برای بررسی فرضیه ها از تکنیک تحلیل ساختار های عاملی و تحلیل مسیر استفاده شد و روابط علی بر روی هریک از متغیرهای پنهان بررسی شد. نتایج تحقیق نشان داد که تمام فرضیه های تحقیق تایید شد. نتایج تحقیق بصورت زیر است:
- رضایت مشتری بر اعتماد آنها تاثیر می گذارد.
- اعتماد مشتری بر روی تصویر از شرکت تاثیر می گذارد.
- اعتماد مشتری بر روی تعهد موثر تاثیر می گذارد.
- اعتماد مشتری بر روی تعهد مبتنی بر محاسبه تاثیر می گذارد.
- تصویر از شرکت بر روی وفاداری نگرشی تاثیر می گذارد.
- تعهد موثر بر روی وفاداری نگرشی تاثیر می گذارد.
- تعهد مبتنی بر محاسبه بر روی وفاداری نگرشی تاثیر می گذارد.
- وفاداری نگرشی بر روی وفاداری رفتاری تاثیر می گذارد.
فصل پنجم
نتیجه گیری و پیشنهادات
۵-۱) مقدمه
در این فصل، نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل داده ها خلاصه می شود و با تحلیل آنها سعی می شود تا به سوالاتی که در فصل اول از سوی محقق مطرح شده بود پاسخ داده شود. در بخش اول این فصل خلاصه نتایج آمار توصیفی و استنباطی حاصل از اجرای طرح تحقیق و فرضیات تحقیق ارائه شده است. در بخش بعدی با بهره گرفتن از اطلاعات به دست آمده،پیشنهاداتی به روسا و معاونین شعب بانک اقتصاد نوین شهرستان رشت ارائه گردیده و در پایان پیشنهاداتی برای تحقیقات آینده و محدودیت های تحقیق ارائه شده است.
۵-۲) نتایج آمار توصیفی
در زیر به بررسی توصیفی متغیرهای جمعیت شناختی و متغیر های مستقل و وابسته و میانجی تحقیق پرداخته می شود. نتایج این پژوهش به شرح زیر است.
۵-۲-۱) یافته های توصیفی
۱)جنسیت :
با توجه به نتایج بدست آمده ، از ۳۸۴ نمونه انتخاب شده ۹/۷۹ درصد پاسخ دهندگان مرد و ۱/۲۰ درصد زن بوده اند. نتایج آمارتوصیفی این تحقیق نشان دهنده توزیع پرسشنامه بین مردان بیشتر از زنان بوده است.
۲) تحصیلات :
با توجه به نتایج بدست آمده از ۳۸۴ نمونه انتخاب شده، ۱/۱۴درصد از پاسخ دهندگان دیپلم ، ۹/۴۶ درصد فوق دیپلم، ۲/۳۵ درصد لیسانس، ۶/۳ درصد فوق لیسانس، ۳/۰ درصد دکتری هستند. نتایج آمارتوصیفی این تحقیق نشان دهنده توزیع پرسشنامه بین افراد فوق دیپلم و لیسانس بیشتر از سایر سطوح تحصیلی بوده است ولی با این وجود میزان وفاداری در بین افراد با سطح تحصیلات لیسانس بیشتر از سایر سطوح تحصیلی می باشد.
۵-۳) نتایج آمار استنباطی
در زیر به بررسی فرضیه ها و تکنیک تحلیل ساختار های عاملی و تحلیل مسیر استفاده شد.
بررسی فرضیه یک :
ضریب مسیر بین رضایت مشتری و اعتماد معنی دار بوده است (۰۵/۰ > سطح معنی داری) و برابر با ۱۴۸/۰ می باشد. بنابراین می توان گفت رضایت مشتری بر اعتماد موثر خواهد بود.همچنین برای بررسی این فرضیه به علت نرمال بودن متغیرها از آزمون ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. در سطح خطای ۰۱/۰ سطح معنی داری کمتر از ۰۱/۰ می باشد بنابراین H0 رد و H1 پذیرفته می شود. بنابراین بین رضایت مشتری و اعتماد رابطه معنی دار وجود دارد (۰۱/۰ > سطح معنی داری) و شدت این رابطه برابر با ۱۴۸/۰ بوده که بیانگر رابطه مستقیم بین رضایت مشتری و اعتماد می باشد. نتایج این تحقیق با تحقیقات کاور و ساچ (۲۰۱۳) و الگان (۲۰۱۳) و علیپور و غلامی (۱۳۹۱) و عبدالوند و جانی (۱۳۹۱) همراستاست.
بررسی فرضیه دو :
ضریب مسیر بین اعتماد و تعهد موثر معنی دار بوده است (۰۵/۰ > سطح معنی داری) و برابر با ۵۸۶/۰ می باشد. بنابراین می توان گفت اعتماد بر تعهد موثر موثر خواهد بود. همچنین برای بررسی این فرضیه به علت نرمال بودن متغیرها از آزمون ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. در سطح خطای ۰۱/۰ سطح معنی داری کمتر از ۰۱/۰ می باشد بنابراین H0 رد و H1 پذیرفته می شود. بنابراین بین اعتماد مشتری و تصویر از شرکت رابطه معنی دار وجود دارد (۰۱/۰ > سطح معنی داری) و شدت این رابطه برابر با ۴۹۶/۰ بوده که بیانگر رابطه مستقیم اعتماد مشتری بر روی تصویر از شرکت می باشد. نتایج این تحقیق با تحقیقات کاور و ساچ (۲۰۱۳) همراستاست.
بررسی فرضیه سه :
ضریب مسیر بین اعتماد و تصویر شرکت معنی دار بوده است (۰۵/۰ > سطح معنی داری) و برابر با ۴۹۶/۰ می باشد. بنابراین می توان گفت اعتماد بر تصویر شرکت موثر خواهد بود. همچنین برای بررسی این فرضیه به علت نرمال بودن متغیرها از آزمون ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد.در سطح خطای ۰۱/۰ سطح معنی داری کمتر از ۰۱/۰ می باشد بنابراین H0 رد و H1 پذیرفته می شود. بنابراین بین اعتماد مشتری و تعهد موثر رابطه معنی دار وجود دارد(۰۱/۰ > سطح معنی داری) و شدت این رابطه برابر با ۵۸۶/۰ بوده که بیانگر رابطه مستقیم اعتماد مشتری بر روی تعهد موثر می باشد. نتایج این تحقیق با تحقیقات کاور و ساچ (۲۰۱۳) همراستاست.
بررسی فرضیه چهار :
ضریب مسیر بین اعتماد و تعهد محاسبه ای معنی دار بوده است (۰۵/۰ > سطح معنی داری) و برابر با ۳۸۹/۰ می باشد. بنابراین می توان گفت اعتماد بر تعهد محاسبه ای موثر خواهد بود. همچنین برای بررسی این فرضیه به علت نرمال بودن متغیرها از آزمون ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. در سطح خطای ۰۱/۰ سطح معنی داری کمتر از ۰۱/۰ می باشد بنابراین H0 رد و H1 پذیرفته می شود. بنابراین بین اعتماد مشتری و تعهد مبتنی بر محاسبه رابطه معنی دار وجود دارد (۰۱/۰ > سطح معنی داری) و شدت این رابطه برابر با ۳۸۹/۰ بوده که بیانگر رابطه مستقیم اعتماد مشتری بر روی تعهد مبتنی بر محاسبه می باشد. نتایج این تحقیق با تحقیقات کاور و ساچ (۲۰۱۳) همراستاست.
و در آخر دو پیگیری برای اندازه گیری متغیر نشانگان افت روحیه ۴ هفته و ۸ هفته بعد از اتمام مداخله برای بررسی روند تغییرات صورت گرفت.
۳-۱۱ ملاحظات اخلاقی
- حضور داوطلبانه زنان در جلسات شناختدرمانی هستینگر و کسب رضایت آگاهانه کامل آنها بدون اجبار و تهدید، تطمیع و اغوا برای شرکت در جلسات، در غیر این صورت رضایت اخذ شده باطل و هیچ اثر قانونی بر آن مترتب نیست و در صورت بروز هر گونه خسارت، مسئولیت آن متوجه پژوهشگر خواهد بود.
- اعلام داوطلبانه بودن شرکت در این جلسات و اینکه آزمودنی در هر زمان که مایل باشد میتواند از شرکت در تحقیق انصراف دهد. در صورت انصراف، پژوهشگر مکلف است مواردی را که ترک تحقیق، تبعات نامطلوبی نصیب آزمودنی مینماید به ایشان تفهیم نموده و او را حمایت کند.
- بیان کامل روش اجراء، هدف انجام تحقیق، زیانهای احتمالی، فواید و ماهیت و مدت تحقیق به آزمودنی و پاسخ قانعکننده به سئوالات او برای درک و تفهیم بیشتر آزمودنی.
- محرمانه نگهداشتن اطلاعات و نام افراد به عنوان راز در پژوهش و تعهد به حفظ اسرار زنان و عمل به این تعهد.
- نحوه ارائه گزارش یا اعلام نتیجه تحقیقات باید متضمن رعایت حقوق مادی و معنوی عناصر ذیربط (آزمودنی، پژوهشگر، پژوهش و سازمان مربوطه) باشد.
- در تحقیقات درمانی میزان ضرر و زیان باید کمتر از منافع تحقیق باشد.
- هر گونه صدمه جسمی و زیان مالی که در پی انجام تحقیق بر آزمودنی تحمیل شود بایستی مطابق قوانین موجود جبران شود.
- انجام روشهای گوناگون تحقیق نباید مغایر با موازین دینی و فرهنگی آزمودنی و جامعه باشد.
- چنانچه پژوهشگر در خلال تحقیق متوجه شود که آزمودنی به هر علت با خطر تهدیدکنندهی جانش مواجه است، موظف است مداخله مقتضی صورت دهد.
فصل چهارم
توصیف و تحلیل دادهها
۴-۱- مقدمه
هدف از پژوهش حاضر پاسخگویی به این سؤال بود که آیا شناخت درمانی هستینگر در کاهش نشانگان افت روحیه افراد مبتلا به ویروس نقص ایمنی انسان مؤثر است؟ که با بهره گرفتن از طرح پژوهشی تک موردی صورت گرفت. روش های آماری مورد استفاده در این پژوهش شامل درصد بهبودی، اندازه تأثیر و شاخص کوهن میباشد. به منظور سهولت درک یافته های این پژوهش از نمودار نیز استفاده شده است. در طرحهایی مانند طرح پژوهشی حاضر روش ترسیم نمودار مفیدترین و قابل قبولترین روش برای تفسیر نتایج است (وکیل نظری، محمدخانی و دولت شاهی، ۱۳۹۰). در ابتدا نتایج پژوهش در قالب توصیف بیوگرافی زنان مبتلا و ویژگیهای جمعیت شناختی بیماران به صورت جدول ارائهشده و سپس تغییر نمرات بیماران را در هر یک از مقیاسهای نشانگان افت روحیه، مؤلفههای نشانگان افت روحیه و تحریفات شناختی به وسیله جداول و نمودار نشان داده و روند تغییرات را مورد بررسی قرار میدهد.
۴-۲- بیوگرافی زنان مبتلا به ویروس نقص سیستم ایمنی انسان
۴-۲-۱- آزمودنی اول
زینب ۳۵ ساله و اهل حصارک کرج، تحصیلات سیکل و از طبقه اقتصادی-اجتماعی متوسط برخوردار بود. او در سن ۱۶ سالگی ازدواجکرده ولی متأسفانه همسر او حدوداً ۴ سال پیش در اثر مصرف بیش از حد مواد و مبتلا شدن به بیماری HIV مثبت در زندان و عود این بیماری و پایین آمدن بیش از حد میزان CD4، فوت کرده بود. او در حال حاضر مجرد و دارای ۲ فرزند یک دختر به نام ستاره ۱۴ ساله و یک پسر به نام کوروش ۱۷ ساله بود. زینب حدوداً ۶ سال پیش علائم این بیماری را در خود دیده بود؛ تب شدید، عرق مداوم بر بدن، ضعف بدنی، حالت تهوع و حالاتی مانند آنفولانزا یا بارداری که خود او میگوید«در اوایل احساس میکردم که سرما خوردهام اما بعد از گذشت چند روز بعضی از علائم کم شده بود ولی همچنان علائمی مانند حالت تهوع وجود داشت همسرم من را پیش دکتر همیشگی خود برد اوایل احساس میکردم که باردار شدهام دکتر علائم بدنی من را بررسی کرد و متوجه شد که احتمالا من هم به بیماری همسرم مبتلا شدهام. به صورت پنهانی به همسرم گفت: حتما او را به مرکز انتقال خون ببر تا خون او را آزمایش نمایند این زن جوانه مواظبش باش در صورتی که من داشتم حرفهای آنها را میشنیدم ولی از حرفهای دکتر سر در نمیآوردم و واقعا نمیدانستم بیماری همسرم چیست، زیرا او حرفی به من نمیزد. ما با هم رابطه صمیمی نداشتیم. بعد از آنجا به بیمارستان رفتیم خونم را آزمایش کردند و بعد از گذشت چند روز جواب آزمایش آمد و گفتند مشکلی نیست. چند روز بعد علائم محو شد و خیالم راحت شد که مشکلی نیست (در صورتی که مراجع دوران پنجره را سپری مینموده است). او اذعان میکند چون آگاهی از این بیماری نداشتم متوجه آن نشده بودم.» او میگوید رابطه من با همسرم در اویل ازدواج فقط سه ماه اول خوب بود بعداً متوجه شدم که معتاد است و رابطه جنسی با زنان دیگر دارد ولی به خاطر بچههایم و بیکسی و ترس از تنهایی زبان بر سخن نیاوردم و زندگی را تحمل کردم« لازم به ذکر است که خانواده زینب با ازدواج آنها موافق نبودند و از همان اوایل او را طرد کرده و کنار گذاشتند. او همیشه احساس تنهایی شدید میکرد تا زمانی که اولین فرزندش به دنیا آمده و تمام احساسات خود را سرکوب کرده و وابستگیاش را به سوی فرزند خود اعمال کرده است. بعد از گذشت یک سال و نیم از زمان اولین آزمایش در اثر عود علائم و آگاهی از مبتلا شدن همسرش به بیماری HIV مثبت به مشاوره مراجع کرده و بعد از دادن آزمایش متوجه بیماری خود یعنی ابتلا به ویروس نقص سیستم ایمنی شده است.
زمانی که او متوجه بیماری خود میشود بیان میکند که احساس کرده تمام دنیا بر سرش خراب شده است» احساس کردم دنیا بر سرم خراب شده است و حالا با این دو فرزند که کسی را ندارند و پدری هم بالا سرشان نیست چه کار کنم آنها هم مثل من بیکس و تنها میشوند. چه جوری این مسئله را با دیگران و فرزندانم در میان بگذارم آنها در مورد من چه فکری خواهند کرد. در آن روزها چندین بار فکر خودکشی به سرم آمد تا خودم را از دنیای نکبتبار رها کنم ولی به یاد فرزندانم میافتادم و پشیمان میشدم و میگفتم آن بندههای خدا چه گناهی کردهاند که مثل من باید تقاص پس بدهند.»
زینب در زمان مداخله در حال انجام درمان پزشکی بود. بعد از پر کردن پرسشنامه نشانگان افت روحیه افراد مبتلا و حاضر در مرکز بهداشتی درمانی و زینب با تماس مشاور برای فراخوان شرکت در جلسات مشاوره و بررسی ملاکهای شمول یکی از سه نفری بود که جهت مداخله انتخاب شد بعد از پر کردن فرم رضایتنامه به صورت آگاهانه و داوطلبانه جلسات مداخله را شروع کرد.
اندازهگیریهای اولیه حاکی از وجود میزان بالای نشانگان افت روحیه (نمره ۴۸، با نقطه برش بیشتر از ۳۰) و تحریفات شناختی (نمره ۴۰) بود. لازم به ذکر است به منظور بررسی تشخیص افتراقی افسردگی و نشانگان افت روحیه، پرسشنامه افسردگی بک (II-BDI) نیز در اندازهگیری اولیه بر روی زینب اجرا شد که نمره ۱۱ حکایت از عدم وجود افسردگی دارد.
در آیتمهای مورد بررسی در پرسشنامه نشانگان افت روحیه نیز مواردی از قبیل احساس گناه (در مورد ازدواج اشتباه، سکوت در این سالها، فرزند دار شدن و مبتلا به بیماری)، احساس بیمسئولیتی در زندگی، اضطراب مرگ و بیارزشی نمرات بالایی را کسب کرد. زینب به گونهای در خاطرات، وقایع و افکار گذشته غوطهور شده بود و معتقد است که تو این چند سال در مورد افکار و گذشته خود با کسی صحبت نکرده و هر وقت افکارش به ذهنش میآمدند سعی کرده فراموش کند و برای کسی بازگو نکند. به گونهای که این افکار بر روی خوابها و رویاهای او اثر گذاشته بودند. او در این چند سال منتظر مرگ خود بوده در صورتی که در ظاهر چیز دیگری را نشان میداد تا این که در حین جلسات و صحبت در مورد مفاهیم وجودی و پر کردن پرسشنامه در این باره صحبت کرد. او از اضطرابهای مداوم ناشی از مرگ و مجازات او در آن دنیا به علت مبتلا به این بیماری، تنهایی و مجازات کردن بیش از این توسط خدا رنج میبرد او بیان میکند« هیچ گاه نمیتوانم در مورد آینده برنامه ریزی کنم زیرا من به زودی خواهم مرد و آیندهای نخواهم داشت من شاید فردا نباشم». او در مقابل بیماری کاملاً روحیهی خود را باخته بود و در طی این ۶ سال فقط توانسته بود که همه چیز را انکار و سرکوب کند و با ترس نهفته در درون خود زندگی کند. او همیشه از خودش میپرسد «که چرا من باید مبتلا شوم، من که از اول زندگی این همه در زندگی سختی کشیده بودم واقعا برایم کافی نبود؟ چرا خدا با من این کار را میکند».
او در زمان مرگ همسرش در کنار او بوده است. همسرش در ماه های آخر به صورت دردناک با بیماری خود دست و پنجه نرم میکرده و چون اعتیاد شدید داشته وضعیت بیماریاش شدیدتر بوده است. او میگوید «همسرم بسیار لاغر شده بود و درد میکشید، پرستارها به او رسیدگی نمیکردند و من همه چیز او در آن روزها بودم همیشه از من حلالیت میطلبید و می گفت برایم از بقیه حلالیت بطلب. از مرگ میترسید و دوست نداشت بمیرد همسرم در روزهای آخر آرزوی زندگی دوباره را میکرد تا همه چیز را جبران کند دیگر نه نای حرف زدن داشت و نه نای زنده ماندن تا این که در بغلم میمیرد. »
همین دوران و آن روزها باعث شده بود تا زینب از مرگ، از عود بیماری و بیکسی بترسد و نتواند با این افکار و حالات خود کنار بیاید در مورد خدا دچار ابهام شده بود. طبق گفتههایش در گذشته او زنی با ایمان و باخدا بوده و در هر لحظه از زندگیاش در مقابل مشکلاتش به خدا پناه برده است، او به سید بودن خود اعتقاد فراوان داشت ولی در طی این چند سال خدا را فراموش کرده و به نحوی خدا را ضد خود میدانست، جوری که انگار خدا میخواهد همه چیز را برای او دشوار کند. البته در ظاهر با اطرافیان هیچگاه این حالات را نشان نمیداد. حتی او در اولین جلسات هم دم از باخدا بودن و من سید هستم و غیره میزد؛ ناگهان همه چیز در سینه او منفجر شد و تمام این چیزها را بیان کرد. علاوه بر این آیتمهای پرسشنامه تحریفات شناختی نشان میداد که او دارای باورهای غیرمنطقی زیادی است از قبیل این که: «من همیشه بدبخت و بدشانسم این را از اول زندگیام باور دارم»، «من مسئول مرگ همسرم هستم باید جلوی کارهای او را میگرفتم»، «دیگر هیچگاه نمیتوانم زندگی خوبی داشته باشم» و« احساس گناه میکنم چون باید زندگی خوبی برای همسرم و فرزندانم فراهم میکردم».
زینب برای این که در این مدت آرامش یابد همیشه سعی کرده به گذشته و افکارش فکر نکند ولی به قول خودش دست از سر او بر نمیداشتند و گاهی تمام روز مجبور بوده فکر کند و گاهی از خستگی شدید پنهانی گریه کرده است و بعد که آرام شده به خودش میگفته چیزی نشده. او مبتلا شدن به این بیماری و وضع زندگی اسفبار خود را ناشی از نارضایتی والدین از ازدواجش، طرد خودش توسط آنها و آه مادرش میدانست.
در طی جلسات سعی بر این شد تا بر روی مفاهیم وجودی به خصوص تنهایی، مسئولیت و اضطراب مرگ کار شود و تمرکز جلسات درمان بر ریشهیابی احساس گناه، ترس از مرگ و تنهایی و ترس از عود شدید بیماری، تلاش برای پذیرش این اضطرابهای اصیل وجودی و عدم انکار آن، ریشهیابی افکار و باورهای غیرمنطقی، شناخت، پذیرش و سعی در تغییر آنها و معنا یافتن زندگی و پیشبینی آینده و برنامهریزی برای آن بود. او در جلسات به این نتیجه رسیده بود که اگر به این جا رسیده و مبتلا به این بیماری شده و یا با همسرش ازدواج کرده همه ناشی از تصمیمی بوده که خود گرفته و باید تا هرکجا که شده مسئولیت آن را بپذیرد. او سعی کرد بفهمد مرگ چیزی است که برای همه اتفاق میافتد و هیچگاه نمیشود آن را فراموش کرد. معنای تنهایی را فهمید این که تنهایی جز لزومات زندگی و ما همه تنهاییم. دیگر از مرگ و حرفهای مردم نمیترسید. به زندگی علاقه پیدا کرده بود و در جلسه آخر چند دقیقه با خدا صحبت کرد و دعای بسیار زیبایی را کرد.« خدایا من پذیرفتم که هر کار تا آلان انجام دادهام خودم مسئول آن بودهام و از این به بعد میخواهم زندگی زیبایی را برای خود و فرزندانم فراهم کنم. میخواهم گذشته را فراموش کنم و فقط به آلان و آیندهام بیاندیشم. خدایا همسرم را ببخش و بیامرز و به من عمری طولانی و با عزت بده تا بتوانم هر آنچه که خود و همسرم برای فرزندانم و زندگیمان انجام ندادیم انجام دهم تا فرزندانم به سرنوشت ما دچار نشوند. «نمره نشانگان افت روحیه و تحریفات شناخت در جلسه اول پیگیری (یک ماه بعد از اتمام مداخله) به ترتیب ۱۶ و ۷۱ و جلسه دوم پیگیری (دو ماه بعد از اتمام مداخله) به ترتیب بود ۱۹ و ۶۹ که نشان میدهد میزان متغیرها در جلسات پیگیری نسبت به جلسات اولیه کاهش یافته است.
۴-۲-۲- آزمودنی دوم
بهار خانمی ۳۰ ساله و در نظرآباد کرج سکونت داشت. تحصیلات بهار دیپلم بود. در حال حاضر شغلی نداشت و خانهدار بود. از نظر اقتصادی- اجتماعی در سطح متوسطی قرار داشت. او در سن ۱۸ سالگی ازدواج کرده بود ولی همسرش به علت اعتیاد شدید، از دست دادن کبد خود و مبتلا شدن به این بیماری از طریق روابط نامشروع فوت کرده بود. او فرزندی نداشت. بهار از طریق رابطه با همسرش دچار این بیماری شده بود که حدوداً ۴ سال از مبتلا شدن به این بیماری میگذشت. او بعد از آگاهی یافتن از بیماری همسر سریعاً به مشاوره مراجع کرده و بعد از نمونهگیری از مبتلا شدن به این بیماری آگاهی یافته بود.
بهار در زمان مداخله در حال انجام درمان پزشکی بود. از بین افراد مبتلا و حاضر در مرکز بهداشتی درمانی بهار یکی دیگر از افرادی بود که پس از بررسی ملاکهای شمول در پژوهش و بعد از پر کردن فرم رضایتنامه به صورت آگاهانه و داوطلبانه جلسات مداخله را شروع کرد.
اندازهگیریهای اولیه حاکی از وجود میزان بالای نشانگان افت روحیه (نمره ۵۸، با نقطه برش بیشتر از ۳۰) و تحریفات شناختی (نمره ۳۵) بود. لازم به ذکر است به منظور بررسی تشخیص افتراقی افسردگی و نشانگان افت روحیه، پرسشنامه افسردگی بک (II-BDI) نیز در اندازهگیری اولیه بر روی بهار اجرا شد که نمره ۱۴ حکایت از عدم وجود افسردگی دارد.
بهار در سن ۱۸ سالگی با پسری درخیابان آشنا و پس از چند ماه با او ازدواج کرده بود او میگوید «پدر و مادم توجهی به من و خواهرم نداشتند پدرم که در کودکی ما را ترک کرد و مادرم هم اهل زندگی نبود و تا آنجایی که به یاد دارم همیشه به فکر خوش گذارانیهای خود بود و کاری به ما نداشت من هم از فرط تنهایی و غمگینی به دوستیهای خیابانی رو آورده بودم تا این که با همسرم آشنا شدم و ازدواج کردیم. بعد از گذشت مدتی فهمیدم که او معتاد است در صورتی که اوایل اصلا در رفتارش نمایان نبود. او از نظر جنسی از طریق من ارضا نمیشد به خاطر همین به زنهای خیابانی و روابط جنسی شدیدی رو آورده بود. هر چی میخواستم از او جدا شوم ولی هیچ گاه نگذاشت و میگفت من تو را دوست دارم با تو بودن چیز دیگری است، او وضع مالی بسیار خوبی داشت و همین عامل باعث شده بود که من در آن خانه بمانم. تا این که در اثر اعتیاد شدید و از دست دادن کبدش و مبتلا شدن به این بیماری فوت کرد.» او معتقد است که در طی این سالها سختی زیادی کشیده است. بعد از فوت همسر باز هم مانند گذشته روی به دوستیهای خیابانی آورده بود این دفعه دیگر به ازدواج فکر نمیکرد فقط سعی میکرد به گونهای خود را از این تنهایی و عذاب وجدان نجات دهد. او از کارها و روابط جنسی بیحد و حصر خود خسته شده بود. احساس بی معنا بودن زندگی، پوچی و بیهدفی میکرد دوست داشت روزنهای جدید در زندگیاش پیدا شود. از مرگ میترسید و دوست نداشت با این همه گناه بمیرد احساس گناه میکرد و عذاب وجدان او را دیوانه کرده بود.
زمانی که پرسشنامه نشانگان افت روحیه را پر میکرد خیلی دوست داشت با مشاور صحبت کند و از افکار و احساسات پشت ظاهر خود سخن بگوید زمانی که وجود مشاور در مرکز بهداشتی آگاهی پیدا کرد با وجود نشانگان افت روحیه بالا با آمادگی و رضایت در جلسات شرکت نمود.
هنگام پر کردن پرسشنامه، پژوهشگر در حال مشاهده مراجع بود و مشاهده نمود که مراجع با خودش حرف میزند و حالت بغض به خود داشت، آیتمهای پرسشنامه نشانگان افت روحیه نشان داد که او احساس بیارزش بودن، تنهایی، افتادن در مخمصه که نمیتواند هیچ جوری نجات پیدا کند، اضطراب مرگ و احساس آزردگی میکرد. او میگوید«زمانیکه به این بیماری از طریق همسرم مبتلا شدم دیگر احساس کردم که برای خود و دیگران هیچ ارزشی ندارم، زندگی برایم بیمعنا شده بود و همسرم را از دست داده بودم احساس تنهایی شدید میکردم و دوست داشتم همه چیز زود تمام شود ».
آیتمهای پرسشنامه تحریفات شناختی نشان میداد که او دارای تفکرات غیرمنطقی شدیدی است از قبیل: «من سرتا پا عیب هستم و هیچگاه بی عیب نخواهم شد.»، «اشتباهاتم بیشتر از کارهای درستم هست اصلا من کار مفیدی تا به حال انجام نداده ام»،«من برای اذیت شدن به این دنیا آمده ام و تا آخر عمر باید غمگین بمانم»،
محتوای جلسات بر ریشهیابی احساس بیمعنایی و بیهدفی شدید، احساس بیارزشی، تنهایی، بیمسئولیتی و اضطراب مرگ متمرکز شده بود. از طرفی سعی شد بر روی باورهای غیرمنطقی و تحریفات شناختی او هم کار شود و سعی کند آنها را بپذیرد و باورهای جدید را جایگزین آن کند.
بهار تمام این اتفاقات را به خاطر کوتاهی والدین خود میدانست. « اگر آن ها من را رها نمیکردند هیچ وقت از فرط تنهایی به کارهای زشت و ناپسند روی نمیآوردم، این طوری ازدواج نمیکردم و آلان به این بیماری مبتلا نمیشدم؛ من هیچ گاه آنها را نخواهم بخشید ازشون متنفرم.»
در جلسات اولیه با صحبت کردن و بیان قصههای دردناک خود و ایجاد رابطه صمیمانه با مشاور و درک بعضی مسائل میزان نشانگان افت روحیه کمتر شد اما زمانی که در میانه جلسات متوجه شد که وضعیت او به خاطر بیمسئولیتی خود و عواقب رفتارش هست نه والدین و تنهایی چیزی است که همیشه با آدمی با هرکسی در هر زمانی همراه است و این ما هستیم که با کارهایمان و رفتارمان به زندگیمان معنا میبخشیم، نه دیگران، این ما هستیم که سرنوشت خود را رقم میزنیم و میتوانیم خوب زندگی کنیم تا حسرت گذشته را نخوریم و این ماییم که به زندگی بهای ارزشمندی را میدهیم، نشانگان افت روحیه دوباره افزایش یافت به گونهای که او از خوابهای آشفته وقت و بیوقت خود سخن گفت. روزی او خواب عجیبی را تعریف کرد که ناشی از صحبتهای ما در جلسه بود خواب دیده بود که او در محاکمهای قرار دارد و پدر، مادر و همسرش هم در آن محاکمه بودهاند و همه تقصیرها را به گردن او میانداختند به گونهای که انگار همگی از کارهایی که کرده بودند تبرئه شده بودند و فقط او مانده بود و تمام اعمال و مجازات های او. زمانی که خواب را تعریف میکرد ترس تمام وجودش را فرا گرفته بود؛ ترس از مرگ و تقاص پس دادن به خدا بیش از این، حتی ترس از خوابیدن و دیدن رویاهای وحشتناک دوباره.
او معتقد بود که دارد تقاص کارهای والدینش را پس میدهد و مدام این سؤالات را از خود میپرسید« چرا من؟ من که کودکی بیش نبودم که در چنین خانوادهای به دنیا آمده بودم من با وجود این همه خطرات و شرایط بد خانوادگی چطور میتوانستم خوب باشم و خوب زندگی کنم.» او به شدت از خودش و والدینش عصبانی بود. او مدام حسرت گذشتهی خود را میخورد و میگفت «در زندگیام واقعا چیزی ندارم که بخواهم به آن ببالم من واقعا انسان بیارزشی هستم»
پژوهشگر در حرفهای مراجع متوجه شد که احساس سردرگمی میکند، از اوضاع خود خسته شده، دنبال چیز جدیدی میگردد و احساس میکند در موقعیتی گیر افتاده که هیچ جور نمیتواند از آن رهایی یابد و به دنبال کسی میگردد تا او را نجات دهد. وجود مرگ را در زندگی فهمیده بود و میترسید از این که با بار گناه شدید بمیرد البته گاهی اوقات هم میگفت «من که کاری نکردهام که از مرگ بترسم پدر و مادرم باعث شرایط بد من شده اند» و گاهی میگفت «مرگ ترسناک است زمانی که احساس میکنم در اثر این بیماری کم کم آب می شوم تا بمیرم میترسم؛ از تنهایی اون دنیا میترسم». انگار ضد و نقیضهایی در حرفهایش بود و احساساتش باعث شده بود که او را به هر طرف بکشانند.
کمکم در جلسات به این موضوع پی برد که نقشش در زندگی خود به عنوان یک عامل سرنوشتساز گم شده بود و این خودش است که مسئول تمام اشتباهاتش بوده است. او توانست قبول کند از این به بعد هم میتواند زندگی خوبی داشته باشد سعی کرد برای خود اهداف کوتاه مدت و بلندمدتی قرار دهد و برای رسیدن به آنها تلاش کند به قول خودش سعی کرده بود از این دنیایی که برای خودساخته بیرون بیاید و هیچ ترسی از مرگ، تنهایی و طرد شدن توسط دیگران نداشته باشد. میگفت خدا من را بخشیده است پس من هم خودم را خواهم بخشید. او بیماریاش را پذیرفته بود به گونهای که میگفت« HIV عامل اشتباهات من در گذشته بوده هرموقع به یادش میافتم سعی میکنم هیچگاه اشتباه نکنم و اگر اشتباهی کردم آن را بپذیرم». همچنین باورهای غیرمنطقی خود را پذیرفته بود او میگفت آلان که به باورهای نوشتهشده در برگه از جلسه اول تا آلان نگاه میکنم گاهی اوقات به آنها میخندم که چقدر سادهلوحانه فکر و احساس میکردم. او دیگر خود را بدشانس نمیدانست. احساس ارزشمندی میکرد ولی گاهی احساس تنهایی بر او غلبه میکرد که در جلسات پیگیری کاملاً قابل ملاحظه بود. نمره نشانگان افت روحیه و تحریفات شناخت در جلسه اول پیگیری (یک ماه بعد از اتمام مداخله) به ترتیب ۲۰ و ۷۵ و جلسه دوم پیگیری (دو ماه بعد از اتمام مداخله) به ترتیب ۲۲ و ۷۴ بود که نشان میدهد میزان متغیرها در جلسات پیگیری نسبت به جلسات اولیه کاهش یافته است.
۴-۲-۳- آزمودنی سوم
لیلا، ۲۵ ساله ساکن عظیمیه کرج، دارای تحصیلات دیپلم و خانواده او از سطح اقتصادی-اجتماعی خوبی برخوردار بودند. او شغلی نداشت و از طریق رابطه جنسی با دوست پسر خود به این بیماری مبتلا شده بود و حدوداً دو سالی از مبتلا شدن به این بیماری میگذشت. پدرش تاجر و مادرش خیاط بود. او بیان میکند که زمانی که با دوست پسر خود بوده با او رابطهی جنسی داشته ولی بعد از مدتی (به دلایلی که در ادامه ذکر خواهد شد) دوست پسر خود را رها میکند و به او اعلام میکند که با او نخواهد بود، دوست پسر لیلا بعد از شنیدن حرف او و مطمئن شدن از این که لیلا دیگر با او نخواهد بود بعد از اتمام دوستی با یک تماس در همان سال به او میگوید آزمایش خون بدهد و او به بیماری HIV مبتلا شده است. لیلا هم که از همه چیز بیخبر بوده به مشاوره میرود و طی آزمایشهای مکرر در طی یک سال یک دفعه متوجه میشود که به این بیماری مبتلا شده است.
لیلا در زمان مداخله در حال انجام درمان پزشکی بود. از بین افراد مبتلا و حاضر در مرکز بهداشتی درمانی لیلا یکی دیگر از افرادی بود که پس از بررسی ملاکهای شمول در پژوهش و بعد از پر کردن فرم رضایتنامه به صورت آگاهانه و داوطلبانه جلسات مداخله را شروع کرد. اندازهگیریهای اولیه حاکی از وجود میزان بالای نشانگان افت روحیه (نمره ۵۵، با نمره برش بیشتر از ۳۰) و تحریفات شناختی (نمره ۳۹) بود. لازم به ذکر است به منظور بررسی تشخیص افتراقی افسردگی و نشانگان افت روحیه، پرسشنامه افسردگی بک (II-BDI) نیز در اندازهگیری اولیه بر روی لیلا اجرا شد که نمره ۱۴ حکایت از عدم وجود افسردگی دارد.
او قصه خود را اینگونه شروع کرد: « همه چیز عالی و خوب پیش میرفت. زندگی بسیار خوب و آرومی داشتیم؛ یه جورایی احساس میکردم همه حتی دوستام حسرت زندگی ما را میخورند. پدرم تاجر بود و به کویت میرفت یعنی چند وقت اونجا بود و چند وقت پیش ما. درسته از ما دور بود ولی هیچگاه نمیگذاشت سختی بکشیم وقتی هم بود تمام تلاشش را میکرد تا ما خوش باشیم. همه چیز از ۴ سال پیش شروع شد همه چیز نابود شد و من آلان یک بیچارهام. یک مار زخم خورده از روزگار و خدا»
او ۴ سال پیش در سانحهی تصادف مادر خود را از دست داده بود. پدرش هم افسردگی گرفته بود و اکثر اوقاتش را در کویت میگذراند و کم به ایران میآمد به قول لیلا یک جورایی دخترش را از یاد برده بود. لیلا اکنون در کنار مادربزرگ پیرش زندگی میکرد. از روزگار خسته شده بود و دوست داشت بمیرد. دو بار دست به خودکشی زده بود و هر دو بار نجات یافته بود دیگر جرئت خودکشی نداشت انگار میترسید.
لیلا دو سه سال پیش به علت تنهایی شدید و مراقبت از مادربزرگ مسن از تمام دنیا خسته شده بود به خاطر همین با دختری آشنا شده بود و تمام روزها و شبهایش را با او میگذراند تا این که از طریق او با پسری به نام سینا آشنا شده بود. کمکم این آشنایی تبدیل به روابط صمیمی و جنسی شده بود لیلا بیان میکند که «بسیار به او وابسته شده بودم طوری که تمام غصههایم را فراموش کردم و همه هم و غمم او شده بود». تا دو سال پیش که لیلا متوجه میشود سینا با دختر دیگری دوست و رابطه دارد او بیان میکند «احساس کردم بار دیگر دنیا بر سرم خراب شده و تمام خوشیهای عالم به پایان رسیده و دوباره روزهای بد برمیگردد ». دوباره تنهایی، حسرت خوردن گذشته، دوباره غمگینی و آزردگی. او تصمیم میگیرد سینا را ترک کند زیرا نمیخواست در مخمصه بدتر از این بیافتد. او میگوید سینا قبول نکرده و گفته اگر من را ترک کردی یک روز جبران میکنم تو حق نداری من را ترک کنی تا دو ماه بعد از جدایی سینا به او زنگ میزند و میگوید برو آزمایش بده تو دچار بیماری ایدز شدی. لیلا میگوید من هیچ اطلاع و آگاهی از این بیماری نداشتم تا با پرسش و رفتن به مرکز بهداشتی و .. متوجه شدم این بیماری چیست از زمانی که آزمایش دادم تا جوابش بیاید فقط خدا خدا میکردم که منفی باشد ولی مثبت بود و همه چیز دیگر تمام شده بود.
“زمانی که فهمیدم جواب آزمایشم مثبت است برای بار سوم تمام دنیا بر سرم خراب شد. آخر چرا من؟ چرا این همه بدبختی فقط مال منه خدایا پس تو کجا هستی". افکار او از این قبیل بود: “همش تقصیر پدرم و خداست. خدا من رو دوست ندارد"، “من دارم تقاص چی رو پس میدهم"، “ما که زندگی خوبی داشتیم، من که گناهی نکرده بودم که آلان باید این جور زجر بکشم چرا باید این جوری بشه". به گونهای که دیگر حتی نه نماز میخواند نه از خدا یاد میکرد و میگفت “من دیگر پدری ندارم او باعث شد که من به اینجا برسم” تو این دو سال فقط کارش شده بود نشستن گوشه خونه، فکر کردن، گریه کردن و ترس از این که دیگر فردایی وجود ندارد و او خواهد مرد، ترس از بدتر شدن این بیماری، ترس از تنهایی. خسته شده بود به خاطر همین به خودکشی روی آورده بود همش میگفت “کاش مادرم نمیمرد،کاش پدرم نمیرفت و کاش هیج وقت با سینا دوست نمیشدم” به گونهای احساس پشیمانی میکرد. در موقعیتی گیر کرده بود و نمیدانست باید چه کار کند دیگر جرئت خودکشی کردن هم نداشت تا این که یک سال پیش به این مرکز آمده بود و سعی کرده بود با شرکت در جلسات مرکز خود را سرگرم و آرام کند. گاهی افکاری از قبیل انتقام به ذهنش میآمد میگفت “سینا به من خیانت کرده منم باید به دیگران خیانت کنم این را خدا میخواهد” ولی دل و جرئت این کار را نداشت.
آیتمهای نشانگان افت روحیه نشان میداد که لیلا از سردرگمی شدید، احساس درماندگی و شکست در زندگی رنج میبرد. او مدام از ترسهای خود از قبیل ترس از تنهایی، ترس از مرگ و ترس از این که زندگی باز هم برایم بدتر خواهد شد شکوه و شکایت میکرد.
کسب موفقیت
فرد مشتاق انجام کارهای مشکل است. استاندارهای بالایی را انتخاب می کند و خواهان تلاش در جهت اهداف چالشی و کوشش در جهت نیل به برتری و فضیلت است.
تعلق
از همنشینی با دیگران لذت می برد. کوشش می کند دوستی دیگران را کسب و معاشرت با مردم را حفظ کند.
تهاجم
از دعوا و مشاجره لذت می برد اما بسرعت دل آزرده می شود. گاهی برای پیشرفت کار خودش، دیگران را می آزارد. ممکن است از کسانی که احساس می کند به او لطمه زده اند انتقام بگیرد.
استقلال
سعی می کند از هر نوع قید و بند و محدودیت اجتناب کند. از وابسته نبودن، آزادی، تعلق نداشتن به اشخاص، اماکن و الزامات احساس خشنودی می کند.
خودنمایی
می خواهد مرکز توجه باشد. از داشتن مستمع لذت می برد. در فعالیتهایی وارد می شود که باعث جلب توجه دیگران شود.
هیجان
علاقه دارد بدون مشورت و سنجش عمل کند، با میل و رغبت نسبت به احساسات و آرزوهای خود اجازه بروز می دهد. آزادانه محبت می کند، ممکن است احساساتش دچار هیجان شود.
پرستاری
ابراز همدردی می کند، دلداری می دهد و تا جایی که ممکن است به دیگران کمک می کند. به مراقبت از کودکان، ناتوانها، و بیماران علاقه نشان می دهد.
نظم
علاقه مند است که وسایل شخصی و محیط اطراف، مرتب و سازمان یافته باشد. از شلوغی، سردرگمی و فقدان سازمانها در کارها بیزار است.
قدرت
کوشش می کند محیط اطراف را به حیطه اقتدار خود درآورد و بر دیگران نفوذ گذارد و یا آنها را هدایت کند. نظرات خود را با تاکید و اجبار بیان می کند. از ایفای نقش رهبر لذت برده و ممکن است رهبری را با طیب خاطر بپذیرد.
نظریه نیازهای سه گانه مک کللند :دیوید مک کللند در سالهای اولیه دهه ۱۹۵۰ تحقیقاتی پیرامون انگیزه آغاز نمود. وی سه عامل انگیزش را در مورد نیازها پیشنهاد نمود که عبارتند از:
نیاز به کسب موفقیت: یعنی تلاش برای کسب هدف با توجه به برنامه ها و استاندارهایی که موفقیت را تضمین می نماید.
نیاز به کسب قدرت: یعنی کسب توانایی برای اعمال نفوذ بر دیگران و کنترل آنها.
نیاز به کسب دولتی و روابط: یعنی تمایل به کسب دوستی، حمایت دیگران و ایجاد روابط صمیمی با آنها.
نظریه نیازهای زیستی، تعلق و رشد: در پاسخ به انتقادات وارده به نظریه مازلو، شخصی بنام آلدرفر[۱۹] نظریه ای را معرفی کرد که شباهت زیادی با نظریه سلسله مراتب نیازها دارد، با این تفاوت که برای بروز نیازها به سلسله مراتب قائل نبوده و آنها را در یک پیوستار مورد بررسی و کار کرد قرار می دهد. در این نظریه نیازهای زیستی همان نیازهای جسمانی و ایمنی در نظریه سلسله مراتب نیازهاست، نیاز تعلق به نیازهایی مانند محبت، کرامت و احترام توجه دارد و نیاز به رشد در واقع به همان نیاز به کمال و تعالی در آدمی اشاره دارد (سید جوادین، ۱۳۸۶).
نظریه های فرایندی
این نظریهها بیشتر شناختی هستند و به چرایی ها پاسخ می دهند. عوامل موثر در انگیزش چندان مورد توجه نظریه های فرایندی قرار نمی گیرد. این نظریه ها، فرایندهای رفتاری موجود زنده را مورد نظر قرار می دهند. به عبارت دیگر چگونگی آغاز و تداوم رفتار بررسی شده و دلیل توقف آن تبیین می شود. همه الگوهای فرایندی سعی دارند متغیرهای عمده ای را که در انتخاب سطح فعالیت برای انجام کار موثر هستند، مشخص نمایند. معمولا متغیرهایی مانند نیازها، انتظارها، پاداشها و تقویت کننده ها مورد توجه قرار می گیرند. علاوه بر این، الگوهای فرایندی درصد یافتن کنش متقابل این متغیرها با متغیرهای وابسته ای چون خشنودی می باشند (نایلی، ۱۳۷۳).
جهت گیری های انگیزشی
در این تحقیق انگیزش تحصیلی بر مبنای نظریه خود تعیینی[۲۰] تعریف می شود (دسی و همکاران [۲۱]، ۲۰۰۰). در نظام طبقه بندی دسی و همکاران (۱۹۸۵) یادگیرندگان به لحاظ جهت گیری های انگیزشی در سه طبقه قرار می گیرند. جهت گیری انگیزشی بیرونی [۲۲]، جهت گیری انگیزشی درونی[۲۳] و افراد بدون انگیزه [۲۴] (دسی و همکاران، ۱۹۸۵).
بر اساس نظریه دسی و ریان[۲۵] (۱۹۸۵، ۲۰۰۰ )، انگیزش از نیازهای ارگانیزمی و ارضای خود انگیخته که فعالیت را فراهم می آورد سرچشمه می گیرد. انگیزش درونی کیفیت عملکرد را ارتقاء می دهد. انگیزه درونی در پی ارضاء نیازهای خودتنظیم گری برانگیخته و در پی تهدید به تنبیه شدن، ارزشیابی، فشار و امر و نهی تضعیف می شود. حتی دادن پاداش در برابر انجام تکالیف جالب توجه، به ویژه اگر این گونه پاداش ها به عنوان عامل کنترل تلقی شوند، انگیزه درونی را کاهش می دهد. یادگیرندگان زمانی دارای انگیزش درونی هستند که در خود ادراک شایستگی (خود تعیین کنندگی) کنند و خود، تعیین کننده اهداف خود و تنظیم کننده رفتار خود باشند. تحقیقات نشان داده است که بین انگیزه درونی، پیشرفت تحصیلی و لذت بردن از فعالیتهای یادگیری همبستگی قوی وجود دارد (ریان و دسی [۲۶]، ۲۰۰۰، قاسمی پیر بلوطی، ۱۳۷۴، منظری توکلی، ۱۳۷۵). مطالعات انجام شده در زمینه ویژگی های افراد پیشرفت گرا به ویژه افرادی که از جهت گیری درونی انگیزش برخوردارند حاکی از این است که این افراد در زمینه یادگیری خود انگیخته اند، اهداف تحصیلی واقعگرایانه ای برای خویش وضع می کنند، راهبردهای کارآمد به منظور دست یابی به اهداف خود استفاده میکنند و در صورت لزوم راهبردهای مورد استفاده را اصلاح و یا تغییر می دهند و سعی در استفاده بهیته از منابع در دسترس مانند زمان، مکان، همسالان، والدین، معلمان و منابع کمکی از فبیل فیلم، ویدئو و کامپیوتر دارند و همواره سعی در ساخت و خلق و انتخاب محیط هایی را دارند که یادگیری را افزایش دهد (پینتریچ[۲۷]، ۱۹۸۶).
ور بود خاری تو هیمهی گلخنی
گر گلابی، بر سر جیبت زنند
ور تو چون بولی، برونت افکنند
(همان: ۳۴۲)
در نتیجه میتوان گفت: در ادیبات فارسی و اسلامی مولانا جلالالدین در قله ادبیات آموزشی و تعلیمی قرار دارد. رمز جاودانگی وی زبان محرمی و همدلی با قشرهای مختلف و سلیقههای گوناگون بشر است. برخی وی را پیش از آن که شاعر بدانند، فیلسوف میدانند هرچند مشرب فکری وی چون و چرای فلاسفه را چندان نمیپذیرد. مثنوی مولانا به عنوان قرآن عجم میتواند (قرآن شعر پارسی) در این زمان ادبیات تعلیمی ما را پربار سازد. یکی از شیوههای برجسته تربیتی مولانا گنجاندن تعلیمات نوین (همه زمانی) در بطن متون کهن شعر است. چنانچه داستانهایی چون قصه زن اعرابی و سبوی آب، راهکارهای تربیتی قناعت، عدالت اجتماعی، انتخاب همسر و موافقت اصولی در زندگی را که بحث رسانهای امروز است پاسخ میگوید. دلسوزی و ترحم مولانا به همه آدمیان، مومن و کافر و نژادهای گوناگون، وی را محبوب عالمیان نموده است؛ اما سایه سنگین دین که اساس و آبشخور تعلیمات مولاناست، متمایز از وی پیش میتازد. مشارکت مولانا در الگوی تعلیم وجه آینگی و حضور خلاق وی در لابهلای داستانهاست؛ چنان که در قصه ایاز دفتر پنجم ماجرای معلم و رنجور دفتر سوم، و زیان دوستی با ناکسان میبینیم بسیار راهگشای مردم از راه بازمانده یا راه نرفته و تجربه ندیده میشود.
فصل چهارم
مثنوی آیینه تمامنمای آرمانشهری مولوی
۴-۱- چرا مولوی در پی خلقت آرمانشهر است؟
این اندیشه و نظریه در بیشتر باورهای بشری تثبیت شدهاست که انسان رانده شده از باغ و بوستان خلدبرین خداوند، در هبوط خود از اوج به حضیض خاک بر طبق آیات و روایات، همیشه خود را اسیر این خاکدان میدیده و میداند، همانگونه که حافظ میفرماید:
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
(حافظ، ۱۳۸۳: ۳۴۲)
پس طبیعی است که چنین انسان زجر کشیدهای هیچگاه از رویای بِهزیستن، فارغ نبوده و به همین جهت، همیشه نظارهگر دور دستها بودهاست. بارزترین نمونه تبلور این نگاه در زندگی انسان، اندیشه مدینه فاضله است. بهشت موعود زمینی، افزون بر بهشت آسمانی، آرمان همیشگی انسان بودهاست.
در زمینه تعریف «مدینه فاضله» یا «آرمانشهر» یا هر عنوان دیگری که به آن میدهیم، دیدگاههای بسیاری ارائه شدهاست. که در فصل دوم درباره آنها توضیحات لازم آورده شد. اما در یک تعبیر ساده، میتوان آرمانشهر را «در انداختن طرحی نو برای آینده، بر ضد طرح پوسیده فعلی» تعریف کرد.
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم (همان: ۳۵۱)
مولاناجلالالدین یکی از شاعرانی است که بیشترین تأثیر را در حیطه ارتباط ادبیات و عرفان بر عهده دارد و از جمله آرزوهای او، مانند سایر عرفا این است که به جایگاه اصلی خود برگردیم و در جوار رحمت حق به زندگی پر از خوشی و لذت بپردازیم و اوج لذت را در اتصال به چشمه زلال حق بچشیم.
اما نباید فقط انتظار کشید و چشم به جهانی بالا دوخت؛ بلکه باید در همین جهان نیز برای سعادت انسانها تلاش کرد و جهان را تبدیل به آرمانشهری نماییم که در آن همهچیز سر جای خود قرار دارد و نظمی دارد برگرفته از نظم دقیق کائنات.
پس در این عرصه که هر کس آرزویی دارد آرزوی مولوی وجود بهشتی است که انسانها در امن و امان و در سایه خوشدلی و عشق در کنار هم زندگی کنند؛ بنابراین دست به ساخت آرمانشهر خود میبرد تا در تخیل هم که شده به این خواسته درون برسد؛ البته آرمانشهر مولوی همانطور که در ادامه خواهیم گفت با دیگر آرمانشهرها متفاوت است؛ زیرا که نمودهای آن وجود دارد یا داشتهاند.
بر طبق آنچه درباره آرمانشهرهای مشهور، آوردیم، مثنوی در زمره آثاری چون جمهوریت افلاطون یا مدینه فاضله فارابی نیست که اثری اختصاصی در زمینه مدینه فاضله باشد، اما به چند دلیل تجلیگاه آرمانگرایی و آرمانشهر است.
۴-۱-۱- اصلاحطلبی مولوی
«اولین و مهمترین دلیل آرمانگرایی مثنوی مولوی آن است که این اثر دربردارنده جهانبینی بازسازی شده گروهی که یکی از عناصر آن آرمانگرایی است، عنصری که در کنار دیگر عناصر آن یعنی ساختارشکنی، عادت ستیزی، نقد و آسیبشناسی وضع موجود، تحولگرایی و اصلاحطلبی معنا پیدا میکند.
۴-۱-۲-ایدئولوژی ناسازگار با جامعه
دومین دلیل این است که این جهانبینی متعلق به قشر نخبه، اندیشمند و متفکر جامعه عصر مولوی است که از شرایط حاکم بر جامعه ناخرسندند و نابسامانیها و کجتابیهای آن را برنمیتابند. با توجه به تعریفی که برای آرمانشهر مطرح شد، و در آن آرمانشهر، ایدئولوژی ناسازگار با اوضاع حاکم و تحقق نیافته در تاریخ معرفی شد، میتوان گفت گروه صاحب جهانبینی مثنوی همان ایدئولوژی ناسازگار با جامعه هستند. مثنوی نیز به طور غیر مستقیم و ناخودآگاه، مدل آرمانی آن است. مولانا که خود نماینده این قشر است، از سوی برخی «معترض معترضان» نامیده میشود» (عبدالحکیم، ۱۳۶۵: ۳۲۲)
۴-۱-۳- هرجومرج اجتماعی
دلیل سوم این امر به بستر تاریخی و مقطع زمانیای که مثنوی در آن تکوین یافته، بر میگردد، در زمان سرایش مثنوی از سویی کجرویها و کجکاریهایی که در تمام ارکان جامعه پدید آمده بود انسان را از وضع موجود ناراضی میساخت و از سویی دیگر، عاملی بسیار مهم از بیرون جامعه بر آن تأثیر عمیقی برجای گذاشت. «مثنوی در اجتماعی تولد یافت که در اثر حمله مغول، آرامش، ثبات و امنیت از آن رخت بربسته بود و هرجومرج و بی ثباتی جانشین آن شدهبود. در این جو ناآرام و نامتعادل، همه چیز دچار انحطاط شده بود» (صفا، ۱۳۷۳: ج۳، ۷۹)
جبران آسیبهایی که بر تکتک ارکان جامعه وارد شده بود و تسکین آلامی که جامعه به آن دچار شده بود، رویایی بود که تحقق آن در عالم واقع، آن هم در آن شرایط، به سختی امکان پذیر بود؛ بنابراین، اندیشه رفع کموکاستیها، به صورت طبیعی مولانا را به جستجوی ناکجاآباد یا همان شهر آرمانی میکشاند.
۴-۱-۴- ایدالیسم عرفانی
ماهیت عرفانی مثنوی یکی دیگر از دلایل آرمانگرایی آن است؛ اساساً اصل جریان عرفانی مبتنی بر نوعی ایدهالیسم و آرمانگرایی است، و این ویژگی مثنوی شکل خاصی به آرمانگرایی آن میدهد و آن را از شکلهای دیگر آرمانشهر متمایز میکند.
خصلت آرمانگرایی مثنوی مورد تأکید اغلب کسانی است که در آن غور و خوضی داشتهاند، و متفق الرای نشانهها و آثار یک شهر آرمانی را در آن یافتهاند و بر آن تاکید داشتهاند. مثلاً اسلامی ندوشن مثنوی را یک آرمانشهر و طلبنامه انسانی ایدهآل معرفی میکند (اسلامی ندوشن، ۱۳۷۷: ۱۷). سیدجعفر سجادی نیز مولانا را از آن دسته از عرفایی میداند که فرش زمین را ترک نکرده، به سازندگی انسان خاکی و زندگی این جهانی وی توجهی خاص داشتهاند و از این رو، مصدر افکار و آرای آرمانی در این زمینه بودهاند. وی دراینباره میگوید:
«جلالالدینمحمد بلخی که در حقیقت عصاره همه مدنیتهای پیش از خود را در دست دارد و دریایی است بیکران از معارف بشری… بر این است که پایه مدینه و مدنیت عظیم جهانی را بریزد… » (فارابی، ۱۳۶۶: ۳۲)
۴-۲- اختلاف آرمانشهر مولوی با سایر آرمانشهرها
مثنوی در شکل و فرم خاص خود با آرمانشهرهای دیگر متفاوت است و بر طبق اندیشه مولوی چندان احتیاجی نیست که این آرمانشهر در گوشهای از دنیا دایر گردد یا نگردد؛ مثنوی مانند جمهوریت افلاطون یا آرای اهل مدینه فاضله فارابی نیست که هدف اصلی آن معرفی یک مدینه یا شهر و مکانی خوب و به دور از بدی و زشتیها و یا در اصطلاح، فاضله باشد؛ بلکه ازآنجا که دیدگاهی عارفانه دارد، یک اثر عرفانی است که به گفته خود مولانا، سروده شده تا از آن نردبان پایهای بسازند و با آن به آسمان معرفت روند؛ پس مثنوی خط سیر رسیدن و نردبان اوج را میشناساند و طریقه رسیدن را نشان میدهد. به همین دلیل آرمانشهر مثنوی طرحی منسجم ندارد و به صورت مستقیم مطرح نشدهاست؛ زیرا که این سبک و طرز بیان مولوی است در قصص مختلف مثنوی نیز فراتر از یک داستان یا قصه و پرداختن به قصه دیگر را میبینیم؛ پس این آرمانشهر مثنوی را باید به صورت بخشی از جهانبینی مولوی دانست: که اگر به وضوح از آن سخن نمیگوید اما از کلیت موضوع و خود اثر، به خوبی به آن دسترسی پیدا میکنیم.